معنی فزع
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
ترس، بیم، ناله، زاری. [خوانش: (فَ زَ) [ع.] (اِ.)]
فرهنگ عمید
ترس، بیم، هراس،
ناله و زاری، فریاد،
* فزع اکبر: [قدیمی] ترس و بیم روز قیامت،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
بیتابی، جزع، فریاد، فغان، ناله، بیم، ترس، هراس
عربی به فارسی
ترسانیدن , بی جرات کردن , ترس , جبن , وحشت زدگی , بی میلی , بیم , وحشت , ترسیدن (از)
فرهنگ فارسی هوشیار
هراس، ترس، ناله و زاری
فرهنگ فارسی آزاد
فَزِع، فَزَع کننده (به معانی فَزَع توجه شود)،
فَزَع (فَزَعَ، یَفزَعُ) ترسیدن، پناه خواستن، استغاثه کردن، زاری و تضرع نمودن، یاری کردن، کمک نمودن،
فَزع، (فَزَعَ، یَفزَعُ) کمک کردن، مساعدت نمودن،
فَزَع، غیر از معانی مصدری، ترس، خوف، فریاد رسی، نصرت و یاری، پناه بردن (از اضداد)،
معادل ابجد
157