معنی فرومایگی
لغت نامه دهخدا
فرومایگی.[ف ُ ی َ / ی ِ] (حامص مرکب) پستی. رذالت. ناکسی. دنائت. دونی. خساست. (یادداشت بخط مؤلف):
باد فرومایگی وزید و ازو
صورت نیکی نژند و محزون شد.
ناصرخسرو.
سخن به ز شکر کز او مرد را
ز درد فرومایگی بهتری است.
ناصرخسرو.
- فرومایگی کردن، پستی نمودن:
فرومایگی کردم و ابلهی
که این پر نگشت و نشد آن تهی.
سعدی.
رجوع به فرومایه شود.
فارسی به انگلیسی
Dirt, Insignificance, Insignificancy, Roguery, Sordidness, Turpitude, Villainy
فرهنگ عمید
پستی،
خواری،
حل جدول
خست
سفلگی
دنایت
دنائت
خساست و فرومایگی
کنسی
بخیلی و فرومایگی
لئامت
فرومایگی و رذالت
لیامت, دنایت, خساست, دنائت, سفلگی, خست.
لئامت
پستی و فرومایگی
لئامت
فرهنگ فارسی هوشیار
ناکسی، خساست، رذالت
فرهنگ معین
(~. یِ) (حامص.) پستی، رذالت.
مترادف و متضاد زبان فارسی
بخل، پستی، حقارت، خست، دونهمتی، رذالت، سفلگی
واژه پیشنهادی
ناکسی
معادل ابجد
367