معنی فروتنی کننده

حل جدول

فروتنی کننده

خاضع

خاشع


فروتنی

تواضع

خضوع

کرنش

خشوع


فروتنی وکرنش

تواضع

لغت نامه دهخدا

فروتنی

فروتنی. [ف ُ ت َ] (حامص مرکب) افتادگی. خضوع. تواضع. مقابل برتنی و کبر و عجب. نرم گردنی. خفض جناح. (یادداشت بخط مؤلف):
فخرش بفضل و اصل بزرگ وفروتنی است
وین هر سه چیز نیست برون از شمار او.
فرخی.

فرهنگ عمید

فروتنی

افتادگی، تواضع،

مترادف و متضاد زبان فارسی

فروتنی

افتادگی، تواضع، خاکساری، خشوع، خضوع،
(متضاد) استکبار، برتنی، غرور

فارسی به عربی

فروتنی

اذلال، تواضع


فروتنی کردن

متواضع

فارسی به آلمانی

فروتنی

Demut (f)

واژه پیشنهادی

فروتنی

بوس

افتادگی

معادل ابجد

فروتنی کننده

875

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری