معنی فروتن
لغت نامه دهخدا
فروتن. [ف ُ ت َ] (ص مرکب) (از: فرو + تن). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). تواضعکننده و متواضع. (برهان). خاضع. خاشع. نرم گردن. (یادداشت بخط مؤلف):
فروتن بود شه که دانا بود
به دانش بزرگ وتوانا بود.
فردوسی.
فروتن بود هرکه دارد خرد
سپهرش همی در خرد پرورد.
فردوسی.
خورشید سرفکنده و مه خویشتن شناس
مریخ سرفکنده و کیوان فروتن است.
انوری.
- فروتن شدن، تواضع نمودن:
به آموختن چون فروتن شوی
سخن را ز دانندگان بشنوی.
فردوسی.
فارسی به انگلیسی
Humble, Meek, Modest, Reverent, Reverential, Unassuming
فارسی به ترکی
alçakgönüllü
فرهنگ معین
(فُ تَ) (ص مر.) متواضع، افتاده.
فرهنگ عمید
افتاده، متواضع، خاکی، بیتکبر،
حل جدول
خاضع
خاشع
ساجد
محمدرضا فروتن
محمدرضا فروتن در سال ۱۳۴۷ در تهران متولد شد. وی فارغالتحصیل رشته روانشناسی بالینی از دانشگاه آزاد است. بازی او در یکی از قسمتهای سریال سرنخ به قدری تأثیرگذار بود که بعد از پخش از تلویزیون، پیشنهاد بازی در فیلمی به کارگردانی مسعود کیمیایی به او داده شد. او در چند سال اول شروع فعالیتش، پس از آموزش در کلاسهای آزاد بازیگری زیر نظر حمید سمندریان، در نقشهای کماهمیت و درجه دوم و سوم بازی کرد و قابلیت و استعداد زیادی در بازیگری از خود نشان نداد. فروتن با بازی در فیلمهای مرسدس و اعتراض به شهرت رسید و سپس فیلمهای قرمز، دو زن، متولد ماه مهر، زیر پوست شهر و شب یلدا، او را به یک بازیگر مطرح در سینمای ایران بدل کرد. وی برای بازی در قرمز از هفدهمین جشنواره فیلم فجر و برای بازی در شب یلدا از پنجمین جشن خانه سینما جایزه بهترین بازیگر نقش اول مرد را به دست آورد.
برخی از آثار هنری محمدرضا فروتن:
نگار، آاادت نمی کنیم، 1394
شیفت شب، 1393
متروپل، طبقه حساس، سایه روشن، 1392
قصه ها، 1390
چهل سالگی، دموکراسی تو روز روشن، 1388
پای پیاده، عیار14، محاکمه در خیابان، 1387
پستچی سه بار در نمیزند، 1387
شبانه روز، 1387
غبار، 1387
میزاک، 1387
نیلوفر، 1387
دعوت، 1387
کنعان، 1387
حس پنهان، 1387
زن دوم، 1387
خاک سرد، 1384
نوک برج، 1384
به آهستگی، 1383
مجردها، 1383
سربازهای جمعه، 1382
ملاقات با طوطی، 1381
بر باد رفته، 1381
رقص با رویا، 1380
شب یلدا، 1379
زیر پوست شهر، 1379
متولد ماه مهر، اعتراض، 1378
قرمز، دوزن، فریاد، 1377
بازیگر فیلم پیمان
مترادف و متضاد زبان فارسی
افتاده، خاشع، خاضع، خاکسار، شکستهنفس، متواضع، محجوب،
(متضاد) خودخواه، خویشتنبین، متکبر
فرهنگ فارسی هوشیار
تواضع کننده، خاضع، خاشع، نرم گردن
فارسی به ایتالیایی
فارسی به آلمانی
Bescheiden, Demütig, Trottelhaft [adjective]
معادل ابجد
736