معنی فرمان‌برداری

حل جدول

فرمانبرداری

طاعت، انقیاد

طاعت

تمکین

انقیاد


فرمان‌برداری

قنوت

مترادف و متضاد زبان فارسی

فرمانبرداری

اطاعت، انقیاد، پیروی، حرف‌شنوی


طاعت کردن

فرمان‌برداری کردن، اطاعت کردن، نیایش کردن


سرسپردگی

ارادت، انقیاد، اطاعت، فرمان‌برداری، تسلیم، متابعت،
(متضاد) سرپیچی


تابعیت

تبعه، قومیت، ملیت، اطاعت، انقیاد، فرمان‌برداری، پیروی، تبعیت،
(متضاد) سرکشی، نافرمانی


تمرد کردن

سرپیچی کردن، گردن‌کشی کردن، عصیان ورزیدن، طاغی‌شدن، سرکشی کردن، نافرمانی کردن،
(متضاد) فرمان‌برداری کردن، مطیع بودن

فارسی به انگلیسی

فرمانبرداری‌

Discipline, Subjection, Tameness

فارسی به عربی

فرهنگ فارسی هوشیار

فرمانبرداری

اطاعت کردن فرمانبری.

فارسی به آلمانی

فرهنگ عمید

فرمان شنوی

فرمان‌برداری


فرمان بری

فرمان‌برداری


طاعت

اطاعت کردن، فرمان بردن، فرمان‌برداری کردن،
عبادت،
[قدیمی] فرمان‌برداری،


اطاعت

دستور یا خواهش کسی را اطاعت کردن، فرمان‌برداری کردن، فرمان بردن، فرمان‌برداری، فرمان‌بری،


پذیرفتاری

پایندانی، تعهد، کفالت،
فرمان‌برداری،


مطاوعت

اطاعت کردن، فرمان‌برداری، موافقت کردن در امری،


طوع

اطاعت کردن، فرمان بردن، فرمان‌برداری،
(صفت) [مجاز] فرمانبردار، مطیع،


امتثال

فرمان‌برداری کردن، اطاعت کردن،
پیروی کردن از طریقه یا امری،


مطاع

کسی که مردم از او فرمان‌برداری و اطاعت کنند، اطاعت‌شده، فرمان‌برده‌شده،


تطوع

(فقه) عمل مستحب‌ کردن،
(فقه) کاری به قصد نیکی و عبادت انجام دادن،
[قدیمی] فرمان‌برداری ‌کردن، منقاد شدن،
[قدیمی] داوطلب شدن،

معادل ابجد

فرمان‌برداری

788

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری