معنی فرماندار

لغت نامه دهخدا

فرماندار

فرماندار. [ف َ] (نف مرکب، اِ مرکب) کسی که کارهای شهری را اداره کند. (یادداشت به خط مؤلف). حاکم. عامل.

فارسی به ترکی

فرهنگ عمید

فرماندار

بالاترین مقام اداری در شهرستان که از طرف وزارت کشور امور یک شهرستان‌ را اداره می‌کند و تابع استاندار است، حاکم، حکمران شهر،
* فرماندار نظامی: (سیاسی) [منسوخ] فرمانداری که در موقع ضرورت از طرف ارتش برای اداره کردن امور شهر تعیین می‌شود، حاکم نظامی،

فرهنگ معین

فرماندار

حاکم، مأموری که از طرف وزارت کشور اداره امور شهر را به عهده دارد. [خوانش: (~.) (اِ.)]

مترادف و متضاد زبان فارسی

فرماندار

حاکم، حکمران، فرمانروا، والی

فارسی به عربی

فرماندار

حاکم، الحاکم


فرماندار کل

الحاکم العام


فرماندار نظامی

الحاکم العسکری

حل جدول

فرهنگ فارسی هوشیار

فرماندار

حکمران شهر

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

فرماندار

576

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری