معنی فرسوده

فرسوده
معادل ابجد

فرسوده در معادل ابجد

فرسوده
  • 355
حل جدول

فرسوده در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

فرسوده در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • اسقاط، فکسنی، پوسیده، رمیم، خسته، کسل، وامانده، ضعیف، فرتوت، ناتوان، خلق، ژنده، کهنه، مستعمل، مندرس. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین

فرسوده در فرهنگ معین

  • ساییده، کهنه و پوسیده شده، آزرده شده. [خوانش: (فَ دِ) (ص مف. )]. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا

فرسوده در لغت نامه دهخدا

  • فرسوده. [ف َ دَ / دِ] (ن مف / نف) اسم مفعول از فرسودن. (از حاشیه ٔ برهان چ معین). به غایت کهنه و ازهم ریخته و پایمال گردیده و افسرده شده. (برهان). پوسیده. کهنه: گفتند یا موسی ما را جامه باید. خدای عزوجل بر تنهای ایشان جامه نگاه داشت، فرسوده و دریده نشد. (ترجمه ٔ تاریخ طبری).
    روان راست نو حله ای از بهشت
    که هرگز نه فرسوده گردد نه زشت.
    اسدی.
    جز بیخردی کجا گزیند
    فرسوده گلیم بر ستبرق.
    ناصرخسرو.
    نقش فرسوده ٔ فلاطون را
    بر طراز بهین حلل منهید. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

فرسوده در فرهنگ عمید

  • کهنه و پوسیده،
    [قدیمی] نابودشده،
    [مجاز] خسته و ناتوان،
    [مجاز] سال‌خورده،
    [قدیمی، مجاز] کاهش‌یافته،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی

فرسوده در فارسی به انگلیسی

  • Banal, Broken-Down, Careworn, Old, Raddled, Seedy, Shabby, Spent, Stale, Timeworn, Tired, Weary, Well-Worn. توضیح بیشتر ...
فارسی به ترکی

فرسوده در فارسی به ترکی

فارسی به عربی

فرسوده در فارسی به عربی

فرهنگ فارسی هوشیار

فرسوده در فرهنگ فارسی هوشیار

  • (اسم) ساییده، کهنه کرده، پوسیده، زدوده، محو کرده، کاسته کم کرده، پایمال گردیده، آزار رسیده آزرده. توضیح بیشتر ...
فارسی به آلمانی

فرسوده در فارسی به آلمانی

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید