معنی فراوان

فراوان
معادل ابجد

فراوان در معادل ابجد

فراوان
  • 338
حل جدول

فراوان در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

فراوان در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • انبوه، بابرکت، بس، بسیار، بی‌حد، بی‌شمار، بی‌نهایت، جزیل، خیلی، زیاد، شایگان، عدیده، کثیر، متراکم، معتنابه، وافر،
    (متضاد) کم، نادر. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین

فراوان در فرهنگ معین

  • (فَ) (ص.) بسیار، زیاد.
لغت نامه دهخدا

فراوان در لغت نامه دهخدا

  • فراوان. [ف َ] (ص، ق) بسیار. وافر. کثیر. در زبان اوستایی فرونگ و در کردی فراون است. (از حاشیه ٔ برهان چ معین). به بسیاری. به فراوانی. (یادداشت به خط مؤلف). به حد وفور. به طور فراوانی. (ناظم الاطباء):
    می آزاده پدید آرد از بداصل
    فراوان هنر است اندر این نبید.
    رودکی.
    اندر جهان کلوخ فراوان بود ولیک
    روی تو آن کلوخ کز او کون کنند پاک.
    منجیک.
    زه ای کسایی ! احسنت ! گوی و چونین گوی
    به سفلگان بر فریه کن و فراوان کن. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

فراوان در فرهنگ عمید

  • بسیار، زیاد،

    [قدیمی] عمیق،
فارسی به انگلیسی

فراوان در فارسی به انگلیسی

  • Richly, Affluent, Abundant, Amply, Bounteous, Bumper, Considerable, Copious, Divers, Extensive, Exuberant, Long, Fat, Flush, Myriad, Free, Galore, Generous, Incalculable, Scores, Lavish, Liberal, Lush, Luxuriant, Wide, Much, Multitudinous, Numerous, Plenteous, Plentiful, Plenty, Prodig. توضیح بیشتر ...
فارسی به ترکی

فراوان در فارسی به ترکی

فارسی به عربی

فراوان در فارسی به عربی

  • جدا، غنی، کافی، کثیر، متحمس، مسرف، معطاء، مقیه، وفیر، أَثِیث
فرهنگ فارسی هوشیار

فراوان در فرهنگ فارسی هوشیار

  • وافر، کثیر، بسیار، بحد وفور
فارسی به ایتالیایی

فراوان در فارسی به ایتالیایی

فارسی به آلمانی

فراوان در فارسی به آلمانی

  • Geraeumig; umfassend, Reichlich, Sehr
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید