معنی فراغت

فراغت
معادل ابجد

فراغت در معادل ابجد

فراغت
  • 1681
حل جدول

فراغت در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

فراغت در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • آرامش، آزادی، آسایش، آسودگی، استراحت، فرصت، قرار، فرصت، مجال، وقت. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین

فراغت در فرهنگ معین

  • (مص ل. ) بی - تاب شدن، (اِمص. ) بی تابی، ناشکیبایی، در فارسی به معنی آسودگی، آسایش. [خوانش: (فَ غَ) [ع. فراغه]]. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا

فراغت در لغت نامه دهخدا

  • فراغت. [ف َ غ َ] (ع مص) پرداختن. فراغ. رجوع به فراغ شود. || (اِمص) فرصت و مهلت. (ناظم الاطباء). مجال: دوست دیوانی را فراغت دیدار دوستان وقتی بود که از عمل فروماند. (گلستان). || آسایش و آرامی و استراحت. ضد گرفتاری از کار و شغل. (ناظم الاطباء). آسودگی. آرامش: بر جایهای ایشان نشینند و با فراغت روزگاری کرانه کنند. (تاریخ بیهقی). در هر چیزی که از آن راحتی وفراغتی به دل وی پیوندد، مبالغتی تمام باشد. (تاریخ بیهقی). توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

فراغت در فرهنگ عمید

  • آسایش، راحتی، آسودگی: مور گرد آوَرَد به‌تابستان / تا فراغت بُوَد زمستانش (سعدی: ۱۶۳)،
    (اسم) فرصت، امکان: نه فراغت نشستن نه شکیب رخت‌بستن / نه مقام ایستادن نه گریزگاه دارم (سعدی۲: ۴۹۹)،
    به‌پایان رساندن کاری و رهایی‌یافتن ازآن،
    [قدیمی، مجاز] بی‌نیازی: گر دوست را به دیگری از من فراغت است / من دیگری ندارم قائم‌مقام دوست (سعدی۲: ۳۵۸)،
    * فراغت یافتن: آسوده شدن از کاری، آسودگی یافتن،. توضیح بیشتر ...
فرهنگ واژه‌های فارسی سره

فراغت در فرهنگ واژه‌های فارسی سره

فارسی به انگلیسی

فراغت در فارسی به انگلیسی

  • Disengagement, Ease, Leisure, Respite, Rest, Vacation
فارسی به عربی

فراغت در فارسی به عربی

  • اغاثه، راحه، فرصه
فرهنگ فارسی هوشیار

فراغت در فرهنگ فارسی هوشیار

فارسی به آلمانی

فراغت در فارسی به آلمانی

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید
قافیه