معنی فرار کردن
لغت نامه دهخدا
فرار کردن. [ف ِ / ف َ ک َدَ] (مص مرکب) گریختن. جَستن. رجوع به فرار شود.
فارسی به انگلیسی
Break, Decamp, Elude, Escape, Flee, Fly, Run
فارسی به ایتالیایی
فارسی به آلمانی
Flu.chten, Sich aus dem staub machen, Sich verbergen
حل جدول
فرهنگ فارسی هوشیار
گریختن جستن که نتوانی ز بند چرخ رستن ز تقدیری که یزدان کرد جستن (ویس ورامین) (مصدر) گریختن جستن.
واژه پیشنهادی
فرهنگ عمید
دور شدن ناگهانی و با سرعت زیاد از موضع خطر،
دور شدن از دسترس و نظارت کسی،
[مجاز] تن ندادن و تسلیم نشدن در برابر کار یا وضعیتی: فرار از خدمت سربازی،
* فرار دادن کسی: (مصدر متعدی) گریزاندن و دور کردن او از خطر،
* فرار کردن: (مصدر لازم) = فرار
فارسی به عربی
اهرب، تهرب
معادل ابجد
755