معنی فراری:
لغت نامه دهخدا
فراری. [ف ِ / ف َ] (ص نسبی) گریزان. در حال فرار. (یادداشت بخط مؤلف).
فراری شدن
فراری شدن. [ف ِ / ف َ ش ُ دَ] (مص مرکب) گریزان شدن.ناچار به فرار گردیدن. رجوع به فرار و فراری شود.
فراری کردن
فراری کردن. [ف ِ / ف َ ک َ دَ] (مص مرکب) فرار دادن. فراراندن. رجوع به فرار دادن و فراراندن شود.
مترادف و متضاد زبان فارسی
رمیده، گریخته، گریزان، گریزپا، متنفر، متواری، نفور
فارسی به عربی
مراوغ، هارب
فرهنگ فارسی هوشیار
گریزان (صفت) گریزان، در حال گریز.
فارسی به ایتالیایی
evaso
واژه پیشنهادی
معادل ابجد
491