معنی فراخنا

لغت نامه دهخدا

فراخنا

فراخنا. [ف َ] (اِ مرکب) مقابل تنگنا. فراخا. فراخی. (یادداشت بخط مؤلف). فراخا. فراخی. گشادگی. (برهان). || پهنا:
سودی نکند فراخنای برو دوش
گرآدمیی عقل و هنر پرور و هوش.
سعدی.
|| محل فراخی و گشادگی. (برهان). رجوع به فراخا شود.

فرهنگ معین

فراخنا

(حامص.) فراخی، گشادگی، پهنا، (اِمر.) جای گشاد و وسیع. [خوانش: (~.)]

فرهنگ عمید

فراخنا

محل فراخ و گشاده، محل وسیع،
(اسم مصدر) گشادگی، فراخی، وسعت: سودی نکند فراخنای بر و دوش / گر آدمی ای عقل و هنرپرور و هوش (سعدی۲: ۷۲۷)،

حل جدول

فراخنا

گشادگى و وسعت


مقابل تنگنا

فراخنا


گشادگی ووسعت

فراخی, فراخنا


گشادگى و وسعت

فراخنا


گشادگی و وسعت

فراخنا

مترادف و متضاد زبان فارسی

فراخنا

فراخی، گشادی، گنجایش، وسعت،
(متضاد) تنگنا


گشادی

فراخنا، فراخی، وسعت،
(متضاد) تنگی، ضیق


پهنا

ستبرا، عرض، فراخنا، فراخی، قطر، وسعت،
(متضاد) طول


گنجایش

سعه، ظرفیت، فراخنا، فراخی، گشادگی، وسع، وسعت، استعداد، قابلیت

فارسی به انگلیسی

فراخنا

Arena, Span, Yawn

انگلیسی به فارسی

span

فراخنا

واژه پیشنهادی

محل وسیع

فراخنا

معادل ابجد

فراخنا

932

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری