معنی فخرفروشی

حل جدول

فخرفروشی

پزدادن

پز


تکبر و فخرفروشی

تبختر


از محرمات احرام حج

فخرفروشی


خودنمایی به جاه و جلال

فخرفروشی، پز


افاده‌ها طبق طبق، سگ‌ها به دورش وق و وق

معمولاً سگ‌ها به طرف ژنده‌پوش بی‌چیز پارس می‌کنند بنابراین کسی که تازه به جایی رسیده، نمی‌تواند در نزد کسی که سابقه فقر و بی‌نوایی‌اش را می‌داند، فخرفروشی کند.

فارسی به انگلیسی

فرهنگ عمید

ادلال

فخرفروشی کردن،
ناز و کرشمه کردن، عشوه آمدن،


اهن و تلپ

کبکبه و دبدبه‌ای که اصلی نداشته باشد،
[قدیمی] فخرفروشی،


پز

شیوۀ آراستن وضع ظاهری،
فخرفروشی و خودنمایی،
شکل و وضع ظاهری،


غره

مغرور به چیزی، پشتگرم،
[قدیمی] فریفته،
* غره‌ شدن: (مصدر لازم)
مغرور شدن
[قدیمی] فریفته شدن، گول خوردن: دشمن چو نکو‌حال شدی گِرد تو گردد / زنهار مشو غره بدان چرب‌زبانیش (ناصرخسرو: ۲۹۵)،
* غره‌ دادن: (مصدر متعدی) [قدیمی] فریفتن،
* غره‌ کردن: (مصدر لازم) [قدیمی]
اظهار غرور و فخرفروشی کردن،
(مصدر متعدی) فریفتن،

گویش مازندرانی

تزم تزم

رجز خوانی نابجا کردن، فخرفروشی کردن و داد و فریاد نمودن...

مترادف و متضاد زبان فارسی

تبختر

افاده، پز، تفرعن، تکبر، فخرفروشی، فیس، گنده‌دماغی، به خودبالیدن، فخر فروختن، نازیدن


تفرعن

افاده، تبختر، تکبر، خودپرستی، غرور، فخرفروشی، فرعونیت، فیس، گنده‌دماغی،
(متضاد) افتادگی، تواضع، متفرعن شدن،
(متضاد) متواضع شدن

لغت نامه دهخدا

فخرآوری

فخرآوری. [ف َ وَ] (حامص مرکب) عمل فخرآور. فخرفروشی. تفاخر. مفاخرت:
ز رومی و چینی در آن داوری
خلافی برآمد به فخرآوری.
نظامی.
رجوع به فخر شود.

ضرب المثل فارسی

میرزا میرزا رفتن

کاربرد ضرب المثل میرزا میرزا رفتن، آهسته و با تأنی راه رفتن یا غذا خوردن را اصطلاحاً در دهات و روستاها میرزا میرزا رفتن و میرزا میرزا خوردن گویند که پیداست به جهت وجود کلمۀ میرزا باید علت تسمیه و ریشۀ تاریخی داشته باشد.
واژۀ میرزا ملخص کلمۀ امیرزاده است که تا چندی قبل به شاهزادگان و فرزندان امراء و حکام درجۀ اول ایران اطلاق می شد. این واژه اولین بار در عصر سربداران در قرن هشتم هجری معمول و متداول گردیده که به گفتۀ محقق دانشمند عباس اقبال آشتیانی:خواجه لطف الله را چون پسر امیر مسعود بوده مردم سبزوار میرزا یعنی امیرزاده می خواندند و این گویا اولین دفعه ای است که در زبان فارسی کلمۀ میرزا معمول شده است.
واژۀ میرزا بر اثر گذشت زمان مراحل مختلفی را طی کرد یعنی ابتدا امیرزاده می گفتند. پس از چندی از باب ایجاز و اختصار به صورت امیرزا مورد اصطلاح قرار گرفت: عازم اردوی پادشاه بودند و پادشاه امیرزا شاهرخ بوده به سمرقند رفته بود.
دیری نپایید که حرف اول کلمۀ امیرزا هم حذف شد و در افواه عامه به صورت میرزا درآمد.
اما اطلاق کلمۀ میرزا به طبقۀ باسواد و نویسنده از آن جهت بوده است که در عهد و اعصار گذشته تنها شاهزادگان و امیرزادگان معلم سرخانه داشته علم و دانش می آموختند. مدارس و حتی مکتب خانه ها نیز به تعدادی نبود که فرزندان طبقات پایین سوادآموزی کنند و چیزی را فرا گیرند.
به همین جهات و ملاحظات رفته رفته دامنۀ معنی و مفهوم کلمۀ میرزا از امیرزاده بودن و شاهزاده بودن به معانی و مفهوم باسواد و ملا و منشی و مترسل و دبیر و نویسنده و جز اینها گسترش پیدا کرد و حتی بر اثر مرور زمان معنی و مفهوم اصلی تحت الشعاع معانی و مفاهیم مجازی قرار گرفت به قسمی که ملاها و افراد باسواد در هر مرحله و مقام را میرزا می گفته اند خواه امیرزاده باشد و خواه روستازاده.
توضیح آنکه چون در ازمنۀ گذشته افراد باسواد خیلی کم بوده اند لذا میرزاها قرب و منزلتی داشته و مردم برای آنها احترام خاصی قائل بوده اند.
میرزاها هم چون به میزان احترام و احتیاج مردم نسبت به خودشان واقف گشتند از باب فخرفروشی و یا به منظور رعایت شخصیت خود شمرده و لفظ قلم حرف می زدند و مخصوصاً در کوچه ها و شوارع عمومی خیلی آرام و سنگین راه می رفتند تا انظار مردم به سوی آنها جلب شود و بر متانت و وزانت آنان افزوده گردد.

معادل ابجد

فخرفروشی

1476

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری