معنی فال

فال
معادل ابجد

فال در معادل ابجد

فال
  • 111
حل جدول

فال در حل جدول

  • طالع و بخت، واحد شمارش گردو، شگون
  • طالع، بخت، شگون
  • طالع
  • واحد شمارش گردو
  • طالع، بخت، واحد شمارش گردو، شگون
مترادف و متضاد زبان فارسی

فال در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • شگون، مروا، نفوس، استخاره، تطیر، تفال، کپه، بخت، طالع
فرهنگ معین

فال در فرهنگ معین

  • پیش بینی، پیش گویی، هرچیزی که با آن فال بگیرند، بخت، طالع، هم ~ُ هم تماشا کنایه از: هم کار و هم سرگرمی. [خوانش: [ع. فأل] (اِ. )]. توضیح بیشتر ...
  • قسمت های مساوی از یک چیز، مانند برش های یک اندازه از خربزه، گردو و، بخش کوچک از یک چیز. [خوانش: (اِ. )]. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا

فال در لغت نامه دهخدا

  • فال. (ع اِ) در عربی فَأل با همزه. شگون. ضد طیره، بمعنی نیک و بد هر دو استعمال نمایند. (منتهی الارب). اغور. آغال. شگون. (ناظم الاطباء):
    من این نامه فرخ گرفتم به فال
    همی رنج بردم به بسیار سال.
    فردوسی.
    جهانجوی را آن بد آمد به فال
    بفرمود کش سر ببرّند و یال.
    فردوسی.
    کار گیتی همه بر فال نهاده ست خدای
    خاصه فالی که زند چاکر و چون من چاکر.
    فرخی.
    بر همه شاها ز پی این جمال
    قرعه زدم نام تو آمد به فال.
    نظامی.
    امروز مبارک است فالم
    کافتاد نظر بر آن جمالم. توضیح بیشتر ...
  • فال. (اِ) کپه. بخش بخش چیزی (چهارچهاریا بیشتر یا کمتر)، چنانکه گویند: گردو فالی یک قران، یا گردوی تازه فالی صنار. (یادداشت بخط مؤلف).
    - فال فال کردن، به توده های جدا قسمت کردن. (یادداشت بخط مؤلف).
    || مچر. یک دانه تخم مرغ که در جایی گذارند تا همه روزه مرغ در آنجا تخم کند. (یادداشت بخط مؤلف). توضیح بیشتر ...
  • فال. (اِخ) دهی است از دهستان گله دار بخش کنگان شهرستان بوشهر که در 71 هزارگزی جنوب خاوری کنگان و کنار راه فرعی لار به گله دار واقع است. جلگه ای گرمسیر، مالاریایی و دارای 685 تن سکنه است. آب آنجا ازچاه تأمین میشود. محصول عمده اش غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7). توضیح بیشتر ...
  • فال. (اِخ) دهی است از دهستان نهارجانات بخش حومه شهرستان بیرجند که در 61 هزارگزی جنوب خاوری بیرجند واقع است. دامنه ای گرمسیر و دارای 252 تن سکنه است. آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول عمده اش غلات و شغل اهالی زراعت و مالداری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9). توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

فال در فرهنگ عمید

  • هرچه به آن تفٲل بزنند،
    پیش‌بینی و پیش‌گویی بخت و طالع،
    * فال دیدن (زدن، گرفتن): (مصدر لازم) طالع دیدن، از نیک و بد بخت و طالع خود یا دیگری آگاه شدن و از آیندۀ وضع و حال اطلاع یافتن،
    * فال نخود: فالی که از طریق چیدن نخود بر زمین و جابه‌جا کردن آن گرفته می‌شود،
    * فال قهوه: فالی که از روی نقش‌ها و خطوط ته فنجان قهوه گرفته می‌شود،. توضیح بیشتر ...
  • واحد شمارش چیزهایی که به‌صورت دسته‌ای و انبوه تقسیم‌بندی می‌شود: یک فال گردو،
    تخم‌مرغی که برای ترغیب به تخم گذاشتن، در زیر مرغ می‌گذارند،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی

فال در فارسی به انگلیسی

فارسی به ترکی

فال در فارسی به ترکی

فارسی به عربی

فال در فارسی به عربی

تعبیر خواب

فال در تعبیر خواب

  • اگر بیند فال می گرفت و فالش نیکو بود، دلیل است بر دشمن ظفر یابد. اگر فالش بد بود، تاویلش به خلاف این است. - محمد بن سیرین. توضیح بیشتر ...
  • دیدن فال گرفتن به خواب بر سه وجه است. اول: ظفر یافتن بر دشمن. دوم: به مراد رسیدن. سوم: روایی حاجت - امام جعفر صادق علیه السلام. توضیح بیشتر ...
ترکی به فارسی

فال در ترکی به فارسی

گویش مازندرانی

فال در گویش مازندرانی

  • شانه و کتف جانور، سمت طرف
فرهنگ فارسی هوشیار

فال در فرهنگ فارسی هوشیار

  • طالع و بخت، اختر، پیش بینی و عاقبت گوئی و غیبگوئی
فرهنگ فارسی آزاد

فال در فرهنگ فارسی آزاد

  • فال، به فَأل مراجعه شود، ضعیف،
فارسی به ایتالیایی

فال در فارسی به ایتالیایی

فارسی به آلمانی

فال در فارسی به آلمانی

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید
قافیه