معنی فاخته
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(خْ تِ) [ع. فاخته] (اِ.) کوکو، پرنده ای است خاکی رنگ شبیه کبوتر و کمی کوچک تر از آن که دور گردنش طوقی سیاه دارد.
فرهنگ عمید
(زیستشناسی) پرندهای خاکیرنگ، کوچکتر از کبوتر، با طوق دور گردن که گوشت آن برای معالجۀ رعشه، فالج، و سستی اعضا مفید است، کالنجه، کوکو، قمری: آن قصر که بر چرخ همیزد پهلو / بر درگه آن شهان نهادندی رو ـ دیدیم که بر کنگرهاش فاختهای / بنشسته و میگفت که کوکو کوکو (خیام: ۱۰۲)،
(موسیقی) [قدیمی] نوعی رعایت ضرب و زمان در موسیقی قدیم: بلبل از اوراقِ گل کرده درست / منطقالطیرِ اصول فاخته (امیرخسرو: ۷۸۴)،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
صلصل، طوقی، قمری، کوکو
فارسی به انگلیسی
Turtledove
فارسی به عربی
حمامه، وقواق
نام های ایرانی
دخترانه، پرنده ای از خانواده کبوتر، کوکو
تعبیر خواب
دیدن فاخته به خواب بر سه وجه است. اول: زن. دوم: فرزند. سوم: خادم - امام جعفر صادق علیه السلام
اگر بیند فاخته بر بام خانه او نشست و آواز نمود، دلیل است از غایبی خبر خوش شنود. - ابراهیم بن عبدالله کرمانی
دیدن فاخته درخواب، دلیل زنی بود ناقص دین و بدمهر که با کسی نسازد. اگر بیند که فاخته داشت، دلیل است زنی بدین صفت بخواهد. اگر بیند فاخته خورد، دلیل که به قدر آن مال یابد. - محمد بن سیرین
فرهنگ فارسی هوشیار
کوکو کبوک، زبانزدی در خنیای باستانی (اسم) کوکو، اصل یازدهم از هفده بحر اصول موسیقی قدیم فاخته قدیم فاخته ضرب و آنرا با انواع گوناگون: فاخته ثقیل فاخته صغیر و فاخته کبیر تقسیم کنند.
فرهنگ پهلوی
قمری، مرغ خوش آواز
واژه پیشنهادی
معادل ابجد
1086