معنی غیه
فرهنگ عمید
فریاد، بانگ و آواز بلند،
* غیه برداشتن: (مصدر لازم) [قدیمی] =* غیه کشیدن
* غیه زدن: (مصدر لازم) [قدیمی] =* غیه کشیدن
* غیه کشیدن: (مصدر لازم) بانگ برآوردن، فریاد بلند کشیدن،
لغت نامه دهخدا
غیه. [ی َ / ی ِ] (اِ) فریاد و صداو آواز بسیار بلند. (از برهان قاطع) (از آنندراج). غیو. غو. (برهان قاطع). فریاد برای کمک و یاری و استعانت. (ناظم الاطباء). خروش. رجوع به غو و غیو شود.
ابن غیه
ابن غیه. [اِ ن ُ غ َی ْی َ] (ع ص مرکب، اِ مرکب) حرامزاده. خلاف ابن رشده.
وادی غیه
وادی غیه. [ی ِ غ َی ْ ی َ] (اِخ) وادی غایه. رجوع به وادی غایه شود.
غیه کشیدن
غیه کشیدن. [ی َ /ی ِ ک َ / ک ِ دَ] (مص مرکب) در تداول عوام، صوتی خاص از گلو بیرون کردن، مانند آواز اکراد و الوار در اول حمله به دشمن، و مانند آواز زنان در عروسی. آواز درآوردن زنان برای استمداد. رجوع به غیو و غیه شود.
تره غیه
تره غیه. [رِ ی ِ] (اِخ) مرکز بخشی است در ولایت لانیون واقع در ایالت کوت دونور که چندان از ساحل دریای مانش دور نیست و 3600 تن سکنه و یک کلیسای بزرگ دارد که متعلق به قرنهای 14- 15 میلادی است. موطن ارنست رنان نویسنده ٔ معروف فرانسه در اینجاست.
فرهنگ معین
(یِ) (اِ.) فریاد، جیغ و داد.
گویش مازندرانی
فریاد کردن، گریه ی دسته جمعی
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
داد، فریاد، غریو، غیو، قیه
فرهنگ فارسی هوشیار
فرهنگ عوامانه
فریاد و هلهله را گویند.
فارسی به عربی
نشره
معادل ابجد
1015