معنی غیرضروری
حل جدول
واژه پیشنهادی
انگلیسی به فارسی
غیرضروری
فرهنگ عمید
مترادف و متضاد زبان فارسی
لغت نامه دهخدا
نابایا. (ص مرکب) مقابل بایا. ممتنع. مقابل واجب. || غیرضروری.
خرج جیب
خرج جیب. [خ َ ج ِ جی] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) بَرْج. خرج غیرضروری. خرج غیرلازم. توجیبی.
چرت و پرت کردن...
چرت و پرت کردن. [چ ِ ت ُ پ ِ / چ َ ت ُ پ َ ک َ دَ] (مص مرکب) به مصارف غیرضروری تلف کردن مالی را. مبلغ بسیاری را در مصارف اندک و بیهوده صرف کردن. پولی را به مصرف بیهوده رساندن. مالی را در مصارف غیرضروری خرج کردن.
سوئدی به فارسی
صرفنظر کردنی، چاره پذیر، غیرضروری، غیرواجب، چشم پوشیدنی، معاف کردنی،
معادل ابجد
2426