معنی غَب

حل جدول

غَب

برکه


برکه

غَب

لغت نامه دهخدا

غب

غب. [غ َب ب] (ع مص) روز در میان بر آب آمدن شتران: غبت الابل غباً و غبوباً. || میان روز آمدن بر قوم: غَب َّ فلان ٌ عن القوم. || و یقال فلان لا یغبنا عطأه،یعنی هر روز بی فاصله می بخشد. || بدبوی شدن گوشت: غب اللحم. || شب گذاشتن نزدیک کسی: غب عندنا. و منه: قولهم رویدالشعر یغب. || به آخر رسیدن کارها: غبت الامور. (منتهی الارب).

معادل ابجد

غَب

1002

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری