معنی غنودن

غنودن
معادل ابجد

غنودن در معادل ابجد

غنودن
  • 1110
حل جدول

غنودن در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

غنودن در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • آرمیدن، آسودن، خفتن، خوابیدن
فرهنگ معین

غنودن در فرهنگ معین

  • (غُ دَ) (مص ل.) خوابیدن، آرمیدن.
لغت نامه دهخدا

غنودن در لغت نامه دهخدا

  • غنودن. [غ ُ دَ] (مص) به خواب اندرشدن. (فرهنگ اسدی نخجوانی). خواب رفتن و چشم از خواب گرم کردن. (فرهنگ اوبهی). در خواب شدن. (برهان قاطع). خواب گران کردن. (آنندراج) (انجمن آرا). خواب کردن. (فرهنگ رشیدی). مژه گرم کردن. خواب سبک کردن. چرت زدن. پینگی. غنویدن. (برهان قاطع) (فرهنگ رشیدی). اِخفاق. خُفوق. (منتهی الارب). سِنَه. (ترجمان القرآن تهذیب عادل) (دهار). نُعاس. (دهار) (تاج المصادر بیهقی). اغتماض. (صراح) (منتهی الارب). توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

غنودن در فرهنگ عمید

  • خفتن، خوابیدن، درخواب شدن، آرمیدن: وگر بدکنی جز بدی ندروی / شبی در جهان شادمان نغنوی (فردوسی: ۵/۵۳۲)، با بخردان نشین چو بخواهی همی نشست / با نیکوان غنو چو بخواهی که بغنوی (فرخی: ۴۰۰)،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی

غنودن در فارسی به انگلیسی

فارسی به عربی

غنودن در فارسی به عربی

فرهنگ فارسی هوشیار

غنودن در فرهنگ فارسی هوشیار

  • (مصدر) غنود خواهد غنود بغنو غنونده غنوده) بخواب رفتن در خواب شدن، آسودن آرمیدن، مانده شدن خسته شدن، مردن به خواب ابدی رفتن. توضیح بیشتر ...
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید