معنی غرس

غرس
معادل ابجد

غرس در معادل ابجد

غرس
  • 1260
حل جدول

غرس در حل جدول

  • کاشتن نهال
  • نهال نشانی
  • کاشتن نهال، نهال کاشتن
فرهنگ معین

غرس در فرهنگ معین

  • (مص م. ) درخت کاشتن، (ص. ) درخت نشانده، نهال. [خوانش: (غَ زَ) (ص مر. )]. توضیح بیشتر ...
  • (غَ یا غِ) (اِ.) خشم، قهر.
لغت نامه دهخدا

غرس در لغت نامه دهخدا

  • غرس. [غ َ / غ َ رَ] (اِ) قهر و غضب و خشم و تندی و برآشفتگی. (برهان قاطع) (مجمع الفرس) (از فرهنگ شعوری). خشم و تندی. (فرهنگ اسدی نخجوانی) (اوبهی). غژم. غرش. غراش:
    گر نه بدبختمی مرا که فکند
    به یکی جاف جاف زودغرس.
    او مرا پیش شیر بپسندد
    من نتاوم برو نشسته مگس.
    رودکی (از فرهنگ اسدی) (از اوبهی).
    || خوشه ٔ غله در زبان پهلوی. (فرهنگ جهانگیری به نقل فرهنگ شعوری). توضیح بیشتر ...
  • غرس. [غ َ] (ع مص) درخت نشانیدن بر زمین. (منتهی الارب) (آنندراج). مغروس نعت است از آن. (آنندراج). درخت نشاندن و چیزی کاشتن. (برهان قاطع). درخت نشاندن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی) (غیاث اللغات). نشاندن. نشانیدن. درنشاندن. غرز. || قلمه کردن. قلمه زدن. خواباندن (مثلاً شاخه ٔ مو را). غُروس. غِراس. غِراسه. || از نوک وارد کردن. گذاشتن: و غرسوا فی الشموع العنبر و العود. (دزی ج 2ص 206). || غرس کسی نعمتی را؛ به جای آوردن آن: غرس فلان عندی نعمهً؛ اثبتها. توضیح بیشتر ...
  • غرس. [غ َ] (اِخ) (ابن الَ. ) شمس الدین محمد مصری. فقیه حنفی بود، به سال 1525م. از دنیا رفت. از تألیفات وی «الفواکه البدریه فی القضایا الحکمیه» است. (از اعلام المنجد). توضیح بیشتر ...
  • غرس. [غ َ] (اِخ) (بئر. ) چاهی است در مدینه، منه الحدیث: غرس من عیون الجنه، و غسل (ص) منها. (منتهی الارب). چاهی است در قبا مدینه که حضرت نبوی آب آن را به پاکیزگی ستوده و آن را مبارک شمرده است هنگامی که وفاتش نزدیک شد به علی (ع) فرمود: پس از مرگ مرا با آب بئر غرس غسل بده. واقدی گوید: منازل بنی نضیر در ناحیه ٔ غرس بود. (از معجم البلدان). توضیح بیشتر ...
  • غرس. [غ ُ] (ص) درتداول عامه، محکم. استوار. قرص. رجوع به قرص شود. توضیح بیشتر ...
  • غرس. [غ ِ] (اِ) قهر و غضب و خشم و تندی و برآشفتگی. (از برهان قاطع). غرش. غراش. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). || خراش. (برهان قاطع). غرش. غراش. (حاشیه ٔ برهان چ معین). توضیح بیشتر ...
  • غرس. [غ ِ] (ع اِ) آب و جز آن که با بچه بیرون آید از رحم، و پوست که بر روی جنین باشد، و اگر آن پوست را بر روی او بعد زائیدن بگذارند در حال بمیرد. ج، اغراس. (منتهی الارب) (آنندراج). آنچه با بچه چون لعابی و مخاطی از شکم برآید، و پوست تنکی که بر روی نوزاداست. رطوبتی که بر سطح درونی امعاء باشد. || نهال. (دهار) (مقدمهالادب). آنچه غرس شود. فعل به معنی مفعول است مانند ذبح و حمل (به معنی مذبوح و محمول) چنانکه گویند: نحن اغراس یدک. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

غرس در فرهنگ عمید



  • * غرس ‌کردن: (مصدر متعدی) = غَرْس
  • خشم، غضب، تندی، تندخویی: گرنه بدبختمی مرا که فگند / به یکی جاف‌جاف زود‌غرس؟ (رودکی: ۵۰۳)،. توضیح بیشتر ...
فرهنگ فارسی هوشیار

غرس در فرهنگ فارسی هوشیار

فرهنگ فارسی آزاد

غرس در فرهنگ فارسی آزاد

  • غَرْس-غِرْس، نهال یا آنچه مانند آن در زمین کاشته شود- آنچه کاشته گردد (جمع:غِراس-اَ‎غْراس). توضیح بیشتر ...
  • غَرْس، (غَرَسَ-یَغْرِسُ) کاشتن نهال- درخت نشاندن،
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید