معنی غذای گوشتی فرنگی

حل جدول

غذای گوشتی فرنگی

استیک


نوعی غذای گوشتی فرنگی

استیک


غذای گوشتی

بیف استروگانوف، ,کتلت,شامی، بریانی، استیک ، کباب


غذای فرنگی

فود

فرهنگ عمید

گوشتی

تهیه‌شده از گوشت: خوراک گوشتی،
[مجاز] پرگوشت، فربه: دام گوشتی،
گوشت‌دار: خال گوشتی،

فرهنگ فارسی هوشیار

گوشتی

(صفت) منسوب به گوشت ساخته از گوشت. یا خال گوشتی. خال طبیعی مقابل خال مصنوعی، پرگوشت فربه چاق: گنجشک گوشتی. یا گوسفند (گاو) گوشتی. گوسفندی (گاوی) که برای کشتن پرورش دهند کاردی: دان که من بنده را خداوندی میوه و گوشتی فرستاده است میوه در ناضج اوفتاد و کسی اندرین فصل میوه ننهاده است گوشتی ماند و من در این ماندم زانکه رعنا و محتشم زاده است گفتم ای گوسفند کاه بخور کز علفها همینت آماده است. گفت: جو گفتمش ندارم گفت: در کدیه خدای بگشاده است. (انوری)، نوعی خرما (در حاجی

لغت نامه دهخدا

گوشتی

گوشتی. (ص نسبی) گوشتین. از گوشت. منسوب به گوشت. درست شده با گوشت.
- خال گوشتی، خال که نه مصنوع بود. خال طبیعی.
|| پرگوشت. فربه.
- گنجشک گوشتی، فربه. پرگوشت. که لاغر و نزار نبود.
- گوسفند (گاو) گوشتی، گوسفند و گاو که برای کشتن پرورند، و آن را کاردی نیز گویند. (یادداشت مؤلف): و فرمود [هوشنگ] تا گاو و گوسفند و دیگر حیوانات را گوشتی کنند و از گوشت آن خورند. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 27).
ای بزرگی که دین یزدان را
لقبت صد کمال نو داده ست
دان که من بنده را خداوندی
میوه و گوشتی فرستاده ست
میوه در ناضج اوفتاد و کسی
اندر این فصل میوه ننهاده ست
گوشتی ماند و من در این ماندم
زآنکه رعنا و محتشم زاده ست
گفتم ای گوسفند کاه بخور
کز علفها همینت آماده ست
گفت جو، گفتمش ندارم، گفت
در کدیه خدای بگشاده ست.
انوری (دیوان چ مدرس رضوی ج 2 ص 531 و چ نفیسی ص 341).
|| نوعی خرما در حاجی آباد. (یادداشت مؤلف).

گوشتی. (اِخ) ده کوچکی است از دهستان قنقری بالا (علیا) از بخش بوانات و سرچهان شهرستان آباده واقع در 76000 گزی شمال باختری سوریان و 15000گزی شوسه ٔ شیراز به اصفهان. سکنه ٔ آن 11 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7). محلی در چهارفرسخ ونیمی شمال قاضیان است. (فارسنامه ٔ ناصری گفتار2 ص 245).


فرنگی

فرنگی. [ف َ رَ] (ص نسبی) منسوب به فرنگ. اروپایی. افرنجی. (یادداشت بخط مؤلف). اروپایی. مسیحی. (حاشیه ٔ برهان چ معین):
چنانکه تا به قیامت کسی نشان ندهد
بجز دهان فرنگی و مشک تاتاری.
سعدی.
خط ماهرویان چو مشک خطایی
سر زلف خوبان چو درع فرنگی.
سعدی.
چو ترک دلبر من شاهدپشنگی نیست
چوزلف پرشکنش حلقه ٔ فرنگی نیست.
سعدی.
ترکیب ها:
- توت فرنگی. فرنگی باف. فرنگی دوز. فرنگی ساز. فرنگی مآب. فلفل فرنگی. کلاه فرنگی. گوجه فرنگی. هویج فرنگی. رجوع به هر یک از این مدخل ها در ردیف خود شود.
|| (اِ) یک تن از مردم اروپا. (یادداشت بخط مؤلف).


خوش گوشتی

خوش گوشتی. [خوَش ْ / خُش ْ] (حامص مرکب) پاکیزگی گوشت. حلیت گوشت. || مرافقت با مردمان. خوش خلقی. || زود التیام پذیری بدن در مقابل خستگیها و جراحات.


خال گوشتی

خال گوشتی. [ل ِ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) نقطه های برجسته از گوشت که گاهی بر پوست بدن انسان باشد.


گوشتی کلا

گوشتی کلا. [ک ُ] (اِخ) دهی است از دهستان کیاکلا از بخش مرکزی شهرستان قائم شهر واقع در 10000 گزی شمال باختری قائم شهر و 2500 گزی خاور شوسه ٔ قائم شهر به بابل. دشت و معتدل مرطوب و مالاریایی است. سکنه ٔ آن 150 تن است. آب آن از رودخانه ٔ تالار و چاه تأمین میشود. محصول آن برنج و کنجد و کنف و پنبه و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).


غذای سنگین

غذای سنگین. [غ ِ / غ َ ی ِ س َ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) خوراکی که سنگین باشد. غذای دیرهضم. غذای گران. غذای ناگوار.

گویش مازندرانی

گوشتی

گاو و گوسفندی که برای کشتار و بهره بردن از گوشت آن ها نگهداری...

فارسی به عربی

گوشتی

سمین، لحمی

معادل ابجد

غذای گوشتی فرنگی

2807

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری