معنی غب

غب
معادل ابجد

غب در معادل ابجد

غب
  • 1002
حل جدول

غب در حل جدول

  • پایان کار
  • پایان کار و سرانجام
  • پایان کار، برکه
فرهنگ معین

غب در فرهنگ معین

  • (ص.) یک روز در میان، (مص ل.) یک روز در میان آمدن تب،
لغت نامه دهخدا

غب در لغت نامه دهخدا

  • غب. [غ ِب ب] (ع اِ) سرانجام. پایان. پایان کار. پایان هر چیزی. (منتهی الارب). || یک در میان. روز در میان. (از قطر المحیط). روزی آمدن و روزی نه. (دهار). و منه: زر غباً تزدد حباً. (منتهی الارب). و قال الحسن: الغب فی الزیاره ان تکون فی کل اسبوع. (منتهی الارب). ج، اغباب. (المنجد). دیدن بعد از روزهایی یا هر هفته. (از قطر المحیط). || (مص) روز در میان با آب آمدن شتر. (منتهی الارب). روزی آب خوردن چهارپا و روزی تشنه ماندن. توضیح بیشتر ...
  • غب. [] (اِخ) شهری است دریائی، بنات معروف به غبیه به این شهر منسوب است. توضیح بیشتر ...
  • غب. [غ َب ب] (ع مص) روز در میان بر آب آمدن شتران: غبت الابل غباً و غبوباً. || میان روز آمدن بر قوم: غَب َّ فلان ٌ عن القوم. || و یقال فلان لا یغبنا عطأه،یعنی هر روز بی فاصله می بخشد. || بدبوی شدن گوشت: غب اللحم. || شب گذاشتن نزدیک کسی: غب عندنا. و منه: قولهم رویدالشعر یغب. || به آخر رسیدن کارها: غبت الامور. (منتهی الارب). توضیح بیشتر ...
  • غب. [غ ُب ب] (ع ص، اِ) رونده از دریا چندان که در دشت دوردرآید. || زمین پست. || ایستادنگاه آب. ج، اغباب. غبوب. (منتهی الارب). ج، غبان. (المنجد). || خلیج (در لهجه ٔ یمنی). (دزی ج 2 ص 199): الغب ّ موضعٌ یدخل فیه البحر الی البر یتحاماه المراکب. (ص 47 الجماهر). || دریای موج زن که آبش از ساحل بگذرد و بصحرا ریزد. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

غب در فرهنگ عمید

  • بعد از چند روز آمدن،
    یک روز آمدن و یک روز نیامدن، یک‌روزدرمیان آمدن،
    (اسم) روز در میان، یک‌در‌میان،
    (اسم) (پزشکی) نوعی تب که یک‌روزدرمیان عارض می‌شود،. توضیح بیشتر ...
گویش مازندرانی

غب در گویش مازندرانی

  • غیب، غیب گویی، پیشگویی
فرهنگ فارسی هوشیار

غب در فرهنگ فارسی هوشیار

  • سرانجام، پایان هر چیزی
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید
عبارت های مشابه