معنی غاغ

لغت نامه دهخدا

غاغ

غاغ. (اِ) پودینه. (آنندراج). پونه. پودنه. حبق. فودنج و رجوع به پونه شود.

غاغ. (اِ) نانی است روغنی که خشک می کنند (در تداول خراسان) کاک هم در قدیم می گفته اند و در منتهی الارب بسیار این کلمه آورده شده است. در تداول امروز تهران بنوعی نان خشک بی روغن (تست دراژه) سوخارین گویند. معرب آن کعک است. و رجوع به کعک و کاک شود.


غاغه

غاغه. [غ َ / غ ِ] (اِ) به لغت عمان پودنه و معرب آن فودنج است. (برهان). و رجوع به غاغ و پونه شود.


غاغة

غاغه. [غ َ] (ع اِ) واحده الغاغ. (اقرب الموارد). رجوع به غاغ شود. نبات یشبه الهربون. (اللسان). و فی شرح القاموس الهرنوی. (ذیل اقرب الموارد).


سنبهاری

سنبهاری. [سَم ْ ب َ] (اِ) پودنه ٔ لب جوی. (آنندراج). پودنه که در کنار جویها سبزشود. (ناظم الاطباء). فودنج. پونه. حبق الماء. غاغ. پودنگ. راغوته. رجوع به پودنه و پودنه ٔ لب جوی شود.


فودنج

فودنج. [ن َ] (معرب، اِ) پودینه. پونه. وتنج. حبق. پودنه. غاغ. (یادداشت مؤلف). بری و بستانی و نهری و جبلی باشد، و مراد از مطلق آن بری است. (حکیم مؤمن). رجوع به پونه و فوتنج شود.


پونه

پونه. [ن َ / ن ِ] (اِ) پودنه. پودینه. فودنج. غاغ. حبق. سنبهاری. (برهان). جلنجوجه. (برهان). جلنجویه. سعترالفرس. نعناع. نمام. حبق التمساح. نعنعالماء. فوتنج نهری. حبق الماء. غلیجن. رافونه. غاغه. راقونه. (برهان).فوتنج. پودن (در تداول مردم شیراز). پونا (در تداول مردم قزوین). پویْنَه (در تداول عامه). || پونه ٔ جویباری. پودنه ٔ لب جوی. حبق الماء. آنکه امروز پونه گویند به اطلاق.
- امثال:
مار از پونه بدش می آید درِ لانه اش سبز میشود. رجوع به پودنه شود.


پودینه

پودینه. [ن َ / ن ِ] (اِ) پونه. پودنه. فوتنج. حبق. نعناع. نعنع. غاغ. (منتهی الارب). پودنه ٔ بستانی. فودنج. || پودینه ٔ نهری. پودینه جویباری، حبق الماء. حبق التمساح، پونه ٔ متداول امروز. رجوع به پودنه ٔ لب جوی شود. || پودینه ٔ کوهی، سعتر. آویشن. صعتر. پودینه ٔ برّی. رجوع به آویشن شود. صاحب بحر الجواهر آرد: من البقول المعروفه نهری ٌ و بستانی ٌ و بری ٌ و جبلی ٌ.حارٌ یابس ٌ فی الثالثه. یجذب من عمق البدن و یقطع ویجفف و ینفع من الجذام و الفواق و الخفقان و الیرقان و الغثیان و الاستسقاء و هو قوی فی اخراج الاخلاط الغلیظه اللزجه من الصدر و یقطع الباه و یمنع الاحتلام.


پودنه

پودنه. [ن َ / ن ِ] (اِ) قسمی گیاه معطّر از احرار بُقول شبیه به نعناع در تداول امروزی. و در قدیم پودنه بمعنی نعنع و نعناع، (دهار) و پودنه ٔ بستانی مستعمل بوده است. و این گیاه را که امروز پودنه میخوانیم در قدیم پودنه لب جوی و پودنه ٔ جویباری (ذخیره ٔ خوارزمشاهی) و نعناع وحشی میگفتند. پود. پونه. پونا. غاغعه. حَبْق. حَبْق الماء. غاغ. پودینه. حَبْق التمساح. و معرّب آن فَوتنج و فودنج است. نّمام. نعنع الماء. فودنج النهری. کوهینه. غلیجن. جلنجوجه. جلنجویه. صعترالفرس. سعتر فارسی. فلیه. راقوته. پودنگ و آن از نوع سیسنبرهاست.
- امثال:
مار از پودنه بدش می آید پودنه در لانه اش سبز میشود.
در بعض کتب ضومران و ضیمران را مترادف پودنه آورده اند و صحیح نیست ضومران و ضیمران شاهسفرم است که آن را ریحان دشتی و ریحان فارسی نیز نامند. رجوع به ضومران شود.


حبق

حبق. [ح َ ب َ] (ع اِ) هر نبات مابین شجر و گیاه. بُته. بوتَه. و چون مطلق گویند، مراد پودنه ٔ وحشی است. بودنج برّی. پودینه. (منتهی الارب). غاغ. پونه. فودنج برّی. فوتنج. پونه. حبق الماء. حبق التمساح. نمام. فوتنج نهری. نعنعالماء. و صاحب برهان گوید: گرم و خشک است در سیم. و داءالفیل را نافع است. ابوعبید از اصمعی نقل کند که: عرب پودنه را حبق گوید و پودنه ٔ نهری را به رومی کانجون (؟) و به سریانی او را مثیان دمیا (؟) گویند و کوهی را فلعلک گویند و به جای کاف قاف گفته اند و رازی او را زنجبیل الکلب خوانده و حبق دشتی و انواع او را عرب فوتنج گوید و بستانی را نعنع. دیسقوریدوس گوید: برگ پودنه کوهی سیادروح (ببادروج ؟) مشابهت دارد و گل او قرمیزی (فرفیری ؟) بود و ساق نبات او چهارسر بود و بعضی به سعتر عدس (؟) مشابهت دارد و این نوع را، سعتر دشتی گویند و نوع دیگر از او به پودنه ٔ دشتی ماند و برگ او بزرگتر باشد و ساق او سطبرتر و... فوتنج در فا گفته شود. (از نسخه ٔ خطی ترجمه ٔ صیدنه ٔ ابوریحان بیرونی).

حل جدول

غاغ

پودینه


پودینه

غاغ

گویش مازندرانی

غاغ

غوزک دست و پا

فرهنگ فارسی هوشیار

غاغ

پودینه پونه از گیاهان (اسم) پودینه پونه.


پودنه

(اسم) گیاهی از تیره نعناعیان که پایا میباشد. ساقه اش تقریبا استوانه یی (ولی همان شکل کلی چهار گوش بودن تیره خود را حفظ کرده) و منشعب است و برگهایش بیضوی ولی گردتر از برگ نعناع است. دندانه هاش برگهایش ظریف و گلهایش گلی رنگ و بطور فراهم در نقاط مختلف ساقه بافواصل نسبتا زیاد مجتمع میباشد. این گیاه در اکثر نواحی آسیا و اروپا و آفریقا و دیگر نقاط دنیا در اماکن مرطوب خصوصا کنار جویبار ها میروید (در ایران نیز در بیشتر نواحی کنار جویبارها و رود خانه ها بفراوانی میروید) . پودنه دارای اسانس معطر با بوی قوی و مطبوع میباشد و از اسانس پودنه در تداوی و صابون سازی استفاده میکنند (اسانس آن دارای مانتولاستات دو مانتیل سیموننن دیپانتن و پولدژون میباشد) . برای این گیاه اثر خلط آور باد شکن و قاعده آور و مقول و سهل کننده هضم ذکر کرده اندپونه پودنه لب جوی پودنه جویباری نعناع وحش پودپوناغاغه حبقحبق الما ء غاغ پودینه حبق التمساح فوتنجفودنج نمامنعنع الما ءفودنج النهریکوهینه غلیجن جلنجوجه جلنجویه صعتر الفرس عتر فارسی قلیه راقوته پودنگ پودنه دشتی پودنه صحرایی ظفیره ظفیرا فودنج جبلی فوتنج بری. یا پودنه بری. پودنه. یا پودنه دشتی. پودنه. پودنه صحرایی. پودنه. یا عرق پودنه. مایعی که پس از جوشاندن در آب و تقطیر بخارات حاصله بدست می آید. بخارات حاصله از جوشاندن پودنه در آب حاوی مقادیر زیاد اسانس های مختلف این گیاه و مقدار زیادی بخار آب است که پس از تقطیر بصورت محلولی از اسانسهای پودنه در آب درمیظید. این مایع را در تداوی بکار میبرند یا برای تهیه اسانس خالص پودنه مورد استفاده قرار میدهندعرق پونه. یا پودنه لب جوی. پودنه

معادل ابجد

غاغ

2001

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری