معنی غار همدان

حل جدول

غار همدان

علیصدر

علی صدر


غار دیدنی همدان

علیصدر


همدان

مرکز استان همدان


غار معروف استان همدان

علیصدر

فرهنگ فارسی آزاد

غار

غار، غافل،

غار، مغاره-غار-نوعی درخت بزرگ و خوشبو- لشکر بزرگ- جمع زیاد از مردم- غبار (جمع:غِیْران-اَغْوار)،

لغت نامه دهخدا

غار

غار. (اِخ) ولایتی است در عربستان:
ملک جهان بگیری از قاف تا به قاف
گنج شهان ببخشی از غور تا به غار.
منوچهری.
کازیمیرسکی گوید غار در این شعر منوچهری ولایتی است در عربستان.

غار. (اِخ) ابن جبله. محدّث است. یا آن به زأست. (منتهی الارب).

غار. (ع اِ) سوراخ در کوه. (دهار). دره و شکاف کوه. (برهان) (دستور اللغه). سوراخ کوه. (مهذب الاسماء). سمج که در کوه باشد. شکاف کوه که به خانه مانند باشد. شکاف عمیق در کوه به سوی پستی. سوراخ زمین و یا گود بزرگ که در آن جانور وحشی جای گیرد. سوراخی که جانور صحرائی در آن مأوی کند. مغار. مغاره. (منتهی الارب). کهف. (دهار). دره. (صحاح الفرس). گویه. دهار. (برهان). مغاره که اسم جنس میباشد. (قاموس الاعلام).شکاف کنده. شکفت. ج، غیران، اغوار. مغاره فی الجبل کانه سرب. (معجم البلدان یاقوت). اشکفت:
ز جای اندرآمد [اژدها] چو کوهی سیاه
تو گفتی که تاریک شد مهر وماه...
دهن باز کرده چو غار سیاه
همیکرد غران بدو در نگاه.
فردوسی.
در و غار جای کمین شماست
بر و بوم کوه و زمین شماست.
فردوسی.
که ناگاه گردی برآمد ز دشت
که کوه و در و غار ازو تیره گشت.
فردوسی.
به پیش اندرآمد یکی غارتنگ
سه جنگی پس اندر بسان پلنگ.
فردوسی.
به کوه اندرون جای تنگش گزید
نگه کرد غاری بنش ناپدید.
فردوسی.
وزآن پس بفرمود افراسیاب
که از کوه و غار و بیابان و آب.
فردوسی.
سواران چو شیران جسته ز غار
که باشند پرخشم روز شکار.
فردوسی.
از تیر تو در باره ٔ هر حصنی راهیست
وز خشت تو اندر بر هر کوهی غاریست.
فرخی.
او مار بود و مار چو آهنگ او کنی
اندر جهد ز بیم به سوراخ تنگ غار.
منوچهری.
بزدم بر سر دیوار تو برخاری
کجکی گرد تو همچون دهن غاری.
منوچهری.
یکایک پراکنده بر دشت و غار
زبان چون درخت و دهان چون دهار.
اسدی.
به کوهی دگر بود غاری فراخ
فرازش کمربست و بن دیولاخ.
(گرشاسب نامه).
ز علم است غار علی سنگ نیست
نشاید به سنگ افتخارعلی.
ناصرخسرو.
ابلیس لعین دست گشاده ست به غارت
ایزدت بدین سختی از این بست در این غار.
ناصرخسرو.
ببینی به غار اندرون یکسره
سر او ضیاع و عقار علی.
ناصرخسرو.
چون خفت در آن غار برون ناید از آن مار
بیرون نکشی پایش از آنجای چوکفتار.
ناصرخسرو.
نی نی که تو بر اشتر تن شهره سواری
وندر ره تو جوی و جر و بیشه و غار است.
ناصرخسرو.
گر باز بدام اودرآویزد
غاری بود آن و سهمگین غاری.
ناصرخسرو.
پیاده به بسی چون بسته بر خر
تهی غاری به از پرگرگ غاری.
ناصرخسرو.
چونانکه به غاردر پیمبر
من نیز کنون چنان به غارم.
ناصرخسرو.
آه صبح است مگر نحل که بر شه ره غار
غرش افکنده و عریان به خراسان یابم.
خاقانی.
ناکرده مکر مکیان جان محمد را زیان
چون عنکبوتی در میان پروانه ٔ غار آمده.
خاقانی.
یا هیچ عنکبوت سطرلاب کس شنید
کآب دهن تنید وزان بند غار کرد.
خاقانی.
که زیر دامن این دیر غاریست
درو سنگی سیه گوئی سواریست.
نظامی.
اژدها گرچه خسبد اندرغار
شیر نر بر درش نیابد بار.
نظامی.
همه میلش به کوه و غار باشد
ندیمش گرگ و میش و مار باشد.
نظامی.
به رنج و راحتش درکوه و غاری
حرم ماری و محرم سوسماری.
نظامی.
تا به غاری رسید دور از دشت
که به رؤیای آدمی نگذشت.
نظامی.
چون درآمد شکارزن به شکار
اژدها خفته دید بر در غار
دهنی چون دهانه ٔ غاری
جز هلاکش نه در جهان کاری
گور چون شاه را ندید قرار
آمد از دور و درخزید به غار
شه دگر باره در گرفتن گور
شد در آن غار تنگنای به زور
آمد از تنگنای غار برون
گشت جویای راه و راهنمون
راه در گنجدان غار کنند
گنج بیرون برند و بار کنند.
نظامی (هفت پیکر).
تنگ بود غار تو با غور او
هیچ بود عمر تو با دور او.
نظامی.
تا بتند عنکبوت بر در هر غار
پرده ٔ عصمت که پود و تار ندارد.
عطار.
می بگویند اندر آن گفتار نیست
از برون جویند کاندر غار نیست.
مولوی.
چه خورد شیر شرزه دربن غار
باز افتاده را چه قوت بود.
سعدی (گلستان).
نخورد شیر نیم خورده ٔ سگ
ور بسختی بمیرد اندر غار.
سعدی (گلستان).
صدیق با محمد بر هفتم آسمان است
هرچند او بظاهر در غار می نماید.
(نقل از ص 121 انیس الطالبین).
|| حفره. وهده. نشیب. مغاک. زمین پست. زمین گود. زمین چال. جای نشیب در کوه. (منتهی الارب). هر زمین پست هموار:
همه غار و هامون پر از کشته بود
سر دشمن از جنگ برگشته بود.
فردوسی.
ز کوه و ز هامون و از دشت و غار
ز یزدان همی خواستی زینهار.
فردوسی.
|| الغاران، فم الانسان و فرجه. (معجم البلدان). || زمین نم دار که آب در او فروشده باشد. (منتهی الارب). || گروه بسیار از مردم. (منتهی الارب). جمع کثیر از مردم. الجماعه من الناس. (معجم البلدان). || لشکر. (مهذب الاسماء). (منتهی الارب). یقال التقی الغاران، ای الجیشان. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء). قال ابوالحسین: لما انحاز الزبیریوم الجمل، مرّ بماء لبنی تمیم، فقیل للاحنف بن قیس: هذا الزبیر قد اقبل. قال و ما اصنع به ان جمع بین هذین الغارین و ترک الناس و اقبل - یرید بالغارین المعسکرین. (عقدالفرید ص 80 جزء 5). || غله که از جائی به جائی برند. (منتهی الارب). || رشک. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب) (بحرالفضائل). رشک بردن. (دهار). الغار لغه فی الغیره بالکسر، یقال فلان شدیدالغار علی اهله، ای الغیره و قال ابن القطاع: غارالرجل علی اهله یغار غیره و غاراً. و قال ابوذؤیب یشبه غلیان القدر بصخب الضرائر:
لهن ّ نشیج بالنشیل کأنها
ضرائر حرمی تفاحش غارها.
(تاج العروس). رشک خوردن بر زن خود. (منتهی الارب). الغار لغه فی الغیره. (معجم البلدان). || گرد. (منتهی الارب). و الغار الغبار عن کراع. (تاج العروس). || برگ درخت رز. (منتهی الارب). ورق الکرم. (تاج العروس). || غار اعلی، کام. آنچه پس استخوان تُنک بالائین دهن باشد. یا شکاف مابین هر دو زنخ یا اندرون دهن. (منتهی الارب). هر یک از دو تهیگاه درون دهان در زیر و بالا: غار اعلی و غار اسفل، دو گشادگی در درون دهان. غار اعلی، کام زبرین. غار اسفل، کام زیرین. الغار، الفم بغطائه الحنکین. (معجم البلدان). || سرداب. || سنگ سفیدفام. (بحرالفضائل). || پیمانه ای است به قدر صد قفیز مر اهل نسف را. (منتهی الارب). مکیالی بوده است اهل خوارزم را و آن معادل است با ده غور. (مفاتیح خوارزمی ص 43). مکیالی بوده اهل نسف را و آن صد قفیز است و قفیز در آنجانه من و نیم بوده. (مفاتیح خوارزمی ص 43).

غار. [غارر] (ع ص) نعت فاعلی از غرر (پیشانی سفید داشتن اسب) و غراره (ناآزموده کاری) و غرور (فریفتن). || ناچیز و باطل. ج، غرور. || غافل. || چاه کن. (منتهی الارب).

غار. (اِخ) دهی از دهستان مازول بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور در 12 هزارگزی شمال نیشابور. کوهستانی، معتدل. دارای 121 تن سکنه ٔ شیعه. آب آن از چشمه. محصول آن غلات و تریاک. شغل اهالی زراعت و گله داری. راه مالرو است. غار ابراهیم ادهم در شمال این آبادی است. دارای مناظر طبیعی و چشمه ای است که از کنار سنگ بیرون آمده از چهار گز ارتفاع به زمین می ریزد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).

غار. (اِخ) نام بلوکی به نزدیکی طهران. ناحیتی به جنوب غربی طهران. در نزهه القلوب حمداﷲ مستوفی آمده: و طهران و فیروزان از معظم ناحیت غار است. این ولایت به چهار قسم است ناحیت اول بهنام و در او شصت پاره دیه است، ورامین و خاوه از معظم قرای آن ناحیه است. دوم ناحیت سبورقرچ و در او نود پاره دیه است. قوهه و شندر و ایوان کیف از معظم قرای آنجاست. سیوم ناحیت فشابویه است و در او سی پاره دیه است. کوشک و علیابار و کیلین و جرم و قوج اغاز معظم قرای آنجاست. چهارم ناحیت غار است و سبب تسمیه ٔ غار آن است که امام زاده ای از فرزندان امام موسی کاظم علیه السلام را در ری قصد کشتن او کردند و او از آن ظالمان فرار کرد و در نواحی جال کولی غاری پدید آمد امام زاده پناه بدان غار برده غایب شد و الحال آن ناحیت را جهت غایب شدن آن بزرگوار به ناحیت غار نامیده شد؛ و دارای چهل پاره دیه است طهران و مشهد امامزاده حسن بن الحسن علیه السلام که به جیان مشهور است و فیروز بهرام و دولت آباد از معظم قرای آن ناحیت است و غله و پنبه ٔ آنجا سخت نیکو آید و بسیار بود و اکثر اوقات آنجا فراخی و ارزانی باشد و قحط و غلا از روی ندرت اتفاق افتد و از آن ولایت غله و دیگر ارزاق به بسیار ولایات برند و از میوه هاش انار و امرود و عباسی و شفتالو و انگور نیکو است اما خورنده ٔ میوه های آنجا بر مسافران از تب ایمن نبود و اهل شهر و اکثر ولایات شیعه ٔ اثناعشری اند. الا دیه قوهه وچند موضع دیگر که حنفی باشند و اهل آن ولایت آن موضعبدین سبب قوهه خران میخوانند و در ری اهل بیت بسیار مدفون اند و از اکابر و اولیا آسوده اند چون ابراهیم خواص و کسائی سابع قراءالسبعه و محمدبن الحسن الفقیه و هشام شیخ جمال الدین ابوالفتوح و جوانمرد قصاب، و حقوق دیوانی آن ولایت با آنچه داخل آن تومان است پانزده تومان و یکهزار و پانصد دینار است. (نزهه القلوب مقاله ٔ ثالثه ص 53 و 54 و 55). در جغرافیای سیاسی کیهان ذیل تقسیمات حکومتی تهران آمده است: 1- تهران و حومه. 2- فیروزکوه. 3- دماوند. 4- لواسان و رودبار و لورا و شهرستانک. 5- طالقان. 6- خوار. 7- ورامین. 8- غار و پشاپویه... (ص 312). و در ص 349 ذیل جاده های تهران آرد: جاده های طبیعی غار و شهریار و ساوه در طرف جنوب و کن در طرف مغرب. و در جدول ص 326 ذیل عده ٔ قری، نواحی و جمعیت تقریبی ولایت طهران آرد: ناحیه ٔ غار، شهر آن حضرت عبدالعظیم عده ٔ قری و نواحی 174، جمعیت تقریبی 29156. و ذیل غار و پشاپویه در ص 358 آرد: از شمال محدود است به کوه سه پایه و حومه ٔ طهران و کن و از مغرب به شهریار و از جنوب به دریاچه ٔ قم و کویر واز مشرق به ورامین. قسمت شمالی آن موسوم به غار و قسمت جنوبی پشاپویه است. کوههای حسن آباد و کناره گرد از شمال غربی به جنوب شرقی در آن امتداد یافته، رود کن و رود کرج و رود شور از شمال غربی وارد این بلوک گردیده از جنوب شرقی خارج شده و در هنگام پرآبی به مسیله میرود ولی قسمت عمده ٔ اراضی آن به واسطه ٔ قنوات متعدد که سرچشمه ٔ آنها در جنوب تهران است مشروب میشود و طول این قنوات گاهی بسیار و آب آنها فراوان است مانند قنات فیروزآباد و امین آباد و غیره، محصولات آن غلات و صیفی و پنبه و تریاک و میوه است. گله داری آن مهم و قسمت عمده ٔ لبنیات آن به تهران حمل میشود. جاده ٔ شوسه ٔ تهران به قم از غار میگذرد و شعبی از آن جداشده به قرای مختلف متصل میگردد و جاده ٔ ورامین نیز از آن منشعب میشود و همچنین راه آهن حضرت عبدالعظیم به طول 8365 گز آن را به حضرت عبدالعظیم وصل میکند و شعبه ای از آن به شمال کوه بی بی شهربانو رفته سنگ حمل میکند. مرکز آن قصبه ٔ حضرت عبدالعظیم است. > امروز شهرری نامند 358 ببعد).

تعبیر خواب

غار

اگر بیند درغار رفت و در آنجا مقیم شد، دلیل که از دنیا برود. اگر بیند در غار رفت و بیرون آمد، دلیل که به کاری سخت گرفتار شود. اگر بیند در غار رفت و آن غار روشن شد، دلیل که او را در زندان کنند. اگر غار را تنگ و تاریک بدید، دلیل که محبوس و هلاک شود - محمد بن سیرین

اطلاعات عمومی

غار

با آنکه در جهان هستی نمی توان دو غار پیدا کرد که از هر جهت همانند باشند، تمام غارهای بزرگ جهان، به یک طریق تشکیل شده اند. این غارها در اثر تاثیر گذاردن آب اسیدی بر سنگ آهک یا سنگ های مشابه آن همچون سنگ گچ و همچنین سنگ مرمر و خالی شدن دل کوه ها و زیر زمین پدید آمده اند. این ها را غارهای محلول نیز می نامند.
تشکیل بعضی از غارهای بزرگ، نزدیک به 60 میلیون سال پیش آغاز شده است. همزمان با ریزش باران ها و همچنین جاری شدن رودها، سنگ جامد غار آینده به تدریج خورده و سائیده می شد.
نوع خاص سنگ در این مناطق، سنگ آهک است. سنگ آهک، سنگی است به نسبت نرم که در اثر اسیدی ضعیف حل می شود. اسیدی که سنگ آهک را حل می کند، از آب باران فراهم می شود. قطرات باران در مسیر خویش، گاز کربنیک را از هوا و زمین جذب می کنند. این گاز کربنیک، آب باران را به اسید کربنیک تبدیل می کند.
بدین ترتیب میلیون ها سال پیش، باران اسیدی بر بستر سنگ آهک فرو می ریخت. این باران، سنگ را ذره ذره می خورد تا ترک های موئین در آن ظاهر شد. باران، همچنان می بارید. آب، چکه چکه می ریخت و ترک ها را گشادتر می کرد؛ راه های تازه ای در میان لایه های سنگ پیدا می کرد. این راه ها عریض تر گشتند و به تونل های درازی تبدیل شدند. تونل ها همدیگر را قطع کردند و اتاقک هایی پدید آوردند. پس از میلیون ها سال، غارها ساخته شدند. تا زمانی که آب، تونل های غار را پر می کرد و در اتاق های دیوار سنگی اش جاری می شد، غارها نیز بزرگ تر و بزرگ تر می شدند.
این ها را غارهای زمینی می گویند. انواع دیگری از غار نیز وجود دارد؛ مانند غار دریایی که در اثر کویش پیوسته ی امواج آب به سنگ های امتداد ساحل، در طول ساحل تشکیل می شود. این امواج، سنگ ساحلی را در خود حل نمی کنند؛ بلکه در طی سالیان دراز آن را ذره ذره با دانه های شن و ماسه ی نرم می سایند.
البته جالب است بدانید برخی از غارهای مصنوعی نیز وجود دارد! اما شاید این سوال پیش آید که غار مصنوعی، چگونه غاری است؟ در پاسخ بایستی گفت غارهای مصنوعی به غارهای دست کن معروف هستند که تعداد آنها در ایران بسیار است و به طور معمول برای اهداف خاصی حفر شده اند.

معادل ابجد

غار همدان

1301

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری