معنی علی غفاری

حل جدول

علی غفاری

کارگردان فیلم استرداد

کارگردان فیلم چراغ قرمز

لغت نامه دهخدا

غفاری

غفاری. [غ ِ] (اِخ) جندب بن جناده، مکنی و معروف به ابوذر غفاری. رجوع به ابوذر شود.

غفاری. [غ ِ] (اِخ) رافعبن عمرو. صحابی است. او به سال پنجم هجری قمری در مرو درگذشت. رجوع به انساب سمعانی ورق 410ب شود.

غفاری. [غ ِ] (اِخ) خفاف بن اغاربن رحصه. صحابی است و از پدرش روایت کند، و خالدبن عبداﷲبن حرمله از او روایت دارد. (از انساب سمعانی ورق 410ب).

غفاری.[غ ِ ری ی] (ص نسبی) منسوب به قبیله ٔ غفار. (از انساب سمعانی ورق 410 ب). || منسوب به آنکه از نسل ابوذر جندب بن جناده باشد. (از ناظم الاطباء).

غفاری. [غ ِ] (اِخ) جهجاه بن سعید. از مهاجران است، پیغمبر علیه السلام او را عزت داشتی تا به مرتبه ای که پیش از آن که مسلمان شود با او طعام خوردی. (تاریخ گزیده چ لندن ص 221).

غفاری. [غ َف ْ فا] (اِخ) ده کوچکی است از دهستان حومه ٔ بخش مشیز شهرستان سیرجان، و در 8هزارگزی جنوب مشیز سر راه مالرو قلعه سنگ مشیز واقع است. و 6 تن سکنه دارد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).

غفاری. [غ ِ] (اِخ) قاضی احمدبن محمد. او راست: تاریخ نگارستان مؤلف به سال 959 هَ. ق. این کتاب از کتب مشهور و شامل حکایات تاریخی است و به سال 1275 هَ. ق. در بمبئی به چاپ رسیده است. (از احوال و اشعار رودکی ج 3 ص 965). رجوع به احمدبن محمد شود.

غفاری. [غ ِ] (اِخ) حکم بن عمروبن مجدع. او صحابی است. از طرف معاویه عامل خراسان شد و در مرو اقامت کرد. پس از مدتی درباره ٔ امری موردعتاب قرار گرفت. معاویه عامل دیگری به خراسان فرستاد و «حکم » را حبس و مقید کرد تا در زندان درگذشت. (از اعلام زرکلی ج 1 ص 266). رجوع به انساب سمعانی شود.

غفاری. [غ ِف ْ / غ َف ْ فا] (اِخ) قاضی محمد، او از افاضل قرن دهم هجری قمری بود، در نثر و نظم و فنون شعری فرید عصر خود بوده است مدتی در ری قضاوت کرد، و در اشعار خود به وصالی تخلص میکرد. از اوست:
چومن دیوانه ای هرگز قدم در دشت غم ننهاد
در آن وادی که من سرمینهم مجنون قدم ننهاد.
گویند وی مفتون جوانی به نام صادق بوده روزی آن جوان او را به حوض پرآبی پرت داد و دستش شکست و این قطعه را سرود:
به عشق صادق اگر دست من شکست چه باک
کسی که عاشق صادق بود چنین باشد
پی ثبوت مرا احتیاج بینه نیست
گواه عاشق صادق در آستین باشد.
او در سال 930 هَ. ق. درگذشت. و وجه تسمیه ٔ او به «غفاری » معلوم نیست، چه میتوان آن را منسوب به قبیله ٔ بنی غفار و یا کوه غفاره در مصر یا ده غفاره در ناحیه ٔ شرقی مصر یا منسوب به غفاره به معنی عرقچین دانست و همه ٔ اینها با کسر و تخفیف اند، و شاید منسوب به غَفّار باشد. (از ریحانه الادب ج 3 ص 160).


قاضی غفاری

قاضی غفاری. [غ ِ] (اِخ) احمد. رجوع به قاضی احمد غفاری و احمد غفاری شود.


ابوالخنیس غفاری...

ابوالخنیس غفاری. [اَ بُل ْ خ ُ ن َ س ِ غ ِ] (اِخ) صحابی است.

فرهنگ عمید

غفاری

غفار بودن،

فرهنگ فارسی هوشیار

غفاری

عمل غفار آمرزگاری.

معادل ابجد

علی غفاری

1401

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری