معنی عصا
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(عَ) [ع.] (اِ.) چوبدستی، دستواره.،~قورت دادن کنایه از: بسیار جدی و خشک بودن، نرمش نداشتن.، ~ی دست کسی بودن کنایه از: تکیه گاه کسی بودن، نگه دار و مددکار کسی بودن.
فرهنگ عمید
چوبدستی که هنگام راه رفتن به آن تکیه میکنند، دستوار، دستواره، تخله،
[قدیمی، مجاز] آلت تناسلی مرد،
* عصا زدن: در حال راه رفتن با عصا، ته عصا را بر زمین زدن،
حل جدول
فرهنگ واژههای فارسی سره
چوبدستی
مترادف و متضاد زبان فارسی
چوبدستی، خیزران
فارسی به انگلیسی
Cane, Stave, Stick, Walking Stick, Wand
فارسی به ترکی
baston, asa, değnek
فارسی به عربی
عصا، قصب، مضرب
تعبیر خواب
دیدن عصا به خواب بر سه وجه است. اول: پادشاه. دوم: مردی بزرگ. سوم: قوت درکارها - امام جعفر صادق علیه السلام
اگر بیند که عصا دردست داشت و دراز شد، دلیل است که به مراد رسد. اگر دید که عصای او کوتاه شد، دلیل نامرادی است. - ابراهیم بن عبدالله کرمانی
عربی به فارسی
عصا یا چوپ صاحب منصبان , چوب میزانه , باتون یاچوب قانون , عصای افسران , چسبیدن , فرورفتن , گیر کردن , گیر افتادن , سوراخ کردن , نصب کردن , الصاق کردن , چوب , عصا , چماق , وضع , چسبندگی , چسبناک , الصاق , تاخیر , پیچ درکار , تحمل کردن , چسباندن , تردید کردن , وقفه
فرهنگ فارسی هوشیار
چوبی که هنگام راه رفتن بدست گیرند
فارسی به آلمانی
Fledermaus, Stab [noun], Zauberstab
معادل ابجد
161