معادل ابجد
عریان در معادل ابجد
عریان
- 331
حل جدول
عریان در حل جدول
- رت، روت
- برهنه، رت، عور، لخت
- رت، برهنه، عور، لخت
- رت
مترادف و متضاد زبان فارسی
عریان در مترادف و متضاد زبان فارسی
-
برهنه، پتی، عور، لخت،
(متضاد) پوشیده، مستور
فرهنگ معین
عریان در فرهنگ معین
- (عُ) [ع.] (ص.) لخت، برهنه.
لغت نامه دهخدا
عریان در لغت نامه دهخدا
-
عریان. [ع ُرْ] (ع ص) برهنه. (منتهی الارب) (دهار). آنکه لباسهای خود را کنده باشد. (از اقرب الموارد). عاری. عار. عور. لخت. لوت. روت. رود. روده. روخ. تهمک. ورت. ج، عریانون. (منتهی الارب):
ز علم و طاعت جانت ضعیف و عریانست
بعلم کوش و بپوش این ضعیف عریان را.
ناصرخسرو.
زنهار چنانک آمده ای اول از آنجا
خیره نروی گُرْسنه و تشنه و عریان.
ناصرخسرو.
نیست پوشیده که شاه حیوانی تو
که نه عریانی و ایشان همگان عریان.
ناصرخسرو. توضیح بیشتر ...
- عریان. [ع ُرْ] (اِخ) لقب باباطاهر، عارف و شاعر معروف همدان در قرن پنجم است. رجوع به باباطاهر شود. توضیح بیشتر ...
- عریان. [ع ُرْ] (اِخ) النذیر العریان. مردی از خثعم معروف به دیانت. (ناظم الاطباء). مردی از خثعم که در واقعه ٔ ذی الخلصه، عوف بن عامر بر او حمله برد و دست او و همسرش راقطع کرد. (از اقرب الموارد). و رجوع به نذیر شود. توضیح بیشتر ...
- عریان. [ع ُرْ] (اِخ) (بنوالَ. ) نام بطنی از حمیر است. (از ناظم الاطباء). توضیح بیشتر ...
- عریان. [ع ُرْ] (اِخ) قلعه ای است به مدینه و ریگ توده ای. (منتهی الارب). نام ریگ توده ای و قلعه ای در مدینه. (ناظم الاطباء). قلعه و کوشکی است در مدینه ازآن ِ بنی النجار از خزرج، در صقعالقبله از آل النضر، از قوم انس بن مالک. (از معجم البلدان). توضیح بیشتر ...
- عریان. [ع ُرْ] (اِخ) دهی از دهستان خورشید بخش ششتمد شهرستان سبزوار. سکنه ٔ آن 635 تن. آب آن از قنات. محصول آن غلات، پنبه، گردو و بادام است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9). توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید
عریان در فرهنگ عمید
- برهنه، لخت،
فارسی به انگلیسی
عریان در فارسی به انگلیسی
- Altogether, Bald, Bare, Naked, Nude, Simple
فارسی به عربی
عریان در فارسی به عربی
- اصلع، عاری
فرهنگ فارسی هوشیار
عریان در فرهنگ فارسی هوشیار
- برهنه، عاری، لخت، بدون لباس
فارسی به ایتالیایی
عریان در فارسی به ایتالیایی
فارسی به آلمانی
عریان در فارسی به آلمانی
- Abisoliert, Akt, Bloß, Entblößen, Kahl, Kahl, Nackt, Nackt, Nackt [adjective], Nackte (m), Notdürftig. توضیح بیشتر ...
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا
وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که
هنوز عضو جدول یاب نشده اید
از اینجا ثبت نام کنید