معادل ابجد
عروس در معادل ابجد
عروس
- 336
حل جدول
عروس در حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
عروس در مترادف و متضاد زبان فارسی
-
بیو، بیوگ، لعبت،
(متضاد) داماد
فرهنگ معین
عروس در فرهنگ معین
- (اِ. ) زنِ تازه شوهر کرده، جمع عرائس، در فارسی: زنِ پسر، (ص. ) بهترین، زیباترین. ، ~ هزار داماد کنایه از: دنیا و بی وفایی آن. [خوانش: (عَ) [ع. ]]. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا
عروس در لغت نامه دهخدا
- عروس. [ع َ] (ع ص، اِ) مرد و زن نوخواسته یکدیگر را. (منتهی الارب). زن نوکدخدا و مرد نوکدخدا، مگر در عرف اطلاق این بیشتر بر زن کنند، و به ضمتین خواندن خطاست. (آنندراج) (غیاث اللغات). مرد و زن نوخواسته یکدیگر را. (ناظم الاطباء). مرد و زن مادام که در اِعراس و عروسی باشند. (از اقرب الموارد). مرد و زن که تازه خواستگاری شده است مادامی که در سور گردند. (شرح قاموس). ج، عُرُس، عَرائس، گویند هم عُرُس و هن عرائس. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). توضیح بیشتر ...
- عروس. [ع َ] (اِخ) نام منجنیقی بود از آن حجاج بن یوسف، که پانصد مرد آن را می گرداندند. و محمدبن قاسم به سال 89 هَ. ق. آن را برای جنگ با پادشاه هند فرستاد و یکی از اصنام هندیان را بوسیله ٔ آن ویران ساخت. (از تمدن اسلام جرجی زیدان ج 1 ص 143): برابر ارگ منجنیقی عروس برنهاد و بینداخت و پاره ای از خضراء ارگ فروافکندند. محمود [غزنوی] گفت به فال نیک آمد. (تاریخ سیستان). توضیح بیشتر ...
-
عروس. [ع َ] (اِخ) (تیم. ) نام تیمی بوده است ظاهراً به بخارا. (یادداشت مرحوم دهخدا):
دریغ تیم عروس و دریغ تیم ملک
که این و آن سفط جبه بود و دستارم.
سوزنی. توضیح بیشتر ...
- عروس. [ع َ] (اِخ) قلعه ای است به یمن. (از منتهی الارب). از قلعه ها و حصون بحار است در یمن. (از معجم البلدان). توضیح بیشتر ...
- عروس. [ع َ] (اِخ) (وادی الَ. ) موضعی است نزدیک مدینه. (منتهی الارب). توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید
عروس در فرهنگ عمید
-
زنی که تازه ازدواج کرده،
زن نسبت به خانوادۀ شوهرش، زن پسر یا زن برادر،
(صفت) [مجاز] هر چیز بسیار زیبا، آراسته، خوب،
* عروس پس پرده: = کاکنه
* عروس چرخ: [مجاز] خورشید،
* عروس خاوری: [مجاز] = * عروس چرخ
* عروس روز: [مجاز] = * عروس چرخ
* عروس فلک: [مجاز] = * عروس چرخ
* عروس دریایی: (زیستشناسی) جانوری سختپوست با بدنی شفاف و چتری که در اطراف بدنش شاخکهای بسیار دارد،. توضیح بیشتر ...
فرهنگ واژههای فارسی سره
عروس در فرهنگ واژههای فارسی سره
- اروس، بیوگان
فارسی به انگلیسی
عروس در فارسی به انگلیسی
- Bride, Daughter-In-Law
فارسی به ترکی
عروس در فارسی به ترکی
فارسی به عربی
عروس در فارسی به عربی
تعبیر خواب
عروس در تعبیر خواب
- اگر درخواب عروسی را با چنگ و نای بیند، دلیل مصیبت است. - ابراهیم بن عبدالله کرمانی. توضیح بیشتر ...
- اگر زنی بیند که عروس شده او را پیش شوهر می بردند، دلیل است که آخر او باشد - جابر مغربی. توضیح بیشتر ...
عربی به فارسی
عروس در عربی به فارسی
- عروس , تازه عروس
فرهنگ فارسی هوشیار
عروس در فرهنگ فارسی هوشیار
- مرد و زنی که تازه عروسی کرده باشند
فرهنگ فارسی آزاد
عروس در فرهنگ فارسی آزاد
- عِرُوْس، مرد یا زن در جشن عقد و ازدواجشان (جمع برای مردها عُرُس و برای زنها عَرائِس می باشد)، در فارسی فقط به زن اطلاق می شود،. توضیح بیشتر ...
فارسی به ایتالیایی
عروس در فارسی به ایتالیایی
واژه پیشنهادی
عروس در واژه پیشنهادی
- خوازنده
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا
وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که
هنوز عضو جدول یاب نشده اید
از اینجا ثبت نام کنید