معنی عبادت کردن

لغت نامه دهخدا

عبادت کردن

عبادت کردن. [ع ِ دَ ک َ دَ] (مص مرکب) پرستش کردن: یکی از معبدان شام سالها در بیشه عبادت کردی. (گلستان).


عبادت

عبادت. [ع ِ دَ] (ع مص) عباده. پرستش کردن. بندگی کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || طاعت و نهایت تعظیم برای خدای متعال. (از اقرب الموارد):
جان تو از بهر عبادت شده ست
بسته در این خانه ٔ پراستخوان.
ناصرخسرو.
گفتم عبادتی که به یک حرف باشد آن
گفتا که عابدونی فی النار والسقر.
ناصرخسرو.
پس اگرچند روزی صبر باید کرد در رنج عبادت. (کلیله و دمنه).
نان از برای کنج عبادت گرفته اند
صاحبدلان نه کنج عبادت برای نان.
سعدی (گلستان).
عبادت بجز خدمت خلق نیست
به تسبیح و سجاده و دلق نیست.
سعدی (گلستان).

فارسی به انگلیسی

فارسی به ترکی

فرهنگ فارسی هوشیار

عبادت کردن

پرستش کردن


عبادت

‎ شنومن شنایش نیایش ستایش، بند گی ‎ (مصدر) پرستش کردن بندگی کردن، طاعت کردن خدای را، (اسم) پرستش، طاعت خدار را جمع عبادات.

فارسی به آلمانی

عبادت کردن

Meditieren, Nachdenken


عبادت

Meditation (f), Verehrung (f) [noun]

حل جدول

عبادت کردن

تعبد

یشتن


عبادت

نسک

فارسی به عربی

تعبیر خواب

عبادت

اگر بیند که حق تعالی را عبادت کرد، دلیل خیر صواب جهت آخرت کند. اگر غیرخدا را سجده کرد، تاویل به خلاف این بود. اگر بیند که عبادت در مسجد یا در صومعه کرد، دلیل که خیرات بسیار کند. اگر درجایی مکروه کرد، تاویل به خلاف این بود - محمد بن سیرین

فرهنگ معین

عبادت

(مص م.) بندگی کردن و پرستیدن خدا، (اِمص.) پرستش، بندگی. [خوانش: (عِ دَ) [ع. عباده]]

فرهنگ فارسی آزاد

عبادت

عِبادَت، در فارسی بمعنای پرستش کردن- نماز و دعا و مناجات خواندن نیز مصطلح است،

مترادف و متضاد زبان فارسی

عبادت

بندگی، پرستش، طاعت، عبودیت، نسک، نیایش

واژه پیشنهادی

عبادت

پرستیدن

معادل ابجد

عبادت کردن

751

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری