معنی عاطل

عاطل
معادل ابجد

عاطل در معادل ابجد

عاطل
  • 110
حل جدول

عاطل در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

عاطل در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • باطل، بیکار، بی‌معنی، بیهوده، لغو، معطل، ول
فرهنگ معین

عاطل در فرهنگ معین

  • بیکار، مهمل، بی معنی، بیهوده، بی پیرایه. [خوانش: (طِ) [ع. ] (ص. )]. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا

عاطل در لغت نامه دهخدا

  • عاطل. [طِ] (ع ص) بیکاره. بیهوده. تهی. فارغ: آن دیگر که از پیرایه ٔ خردی عاطل نبود. (کلیله و دمنه). چون سریر دولت از منصب شاهی خالی و عاطل ماند. دشمن قصد این دیار کند. (سندبادنامه ص 80). || زن بی گردن بند. بی زیور. بی پیرایه. (مهذب الاسماء) (آنندراج). ج، عَواطل و عُطَّل. (ناظم الاطباء). توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

عاطل در فرهنگ عمید

  • ویژگی آنچه یا آن‌که به کار گرفته می‌شود، بیکار،
    [قدیمی] بی‌بهره،
    [قدیمی] بدون مسئول یا متصدی،
    * عاطل‌وباطل: بیکار، بیهوده،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی

عاطل در فارسی به انگلیسی

فارسی به عربی

عاطل در فارسی به عربی

عربی به فارسی

عاطل در عربی به فارسی

  • بیکار , تنبل , بیهوده , بیخود , بی اساس , بی پروپا , وقت گذراندن , وقت تلف کردن , تنبل شدن , دارای اطناب , حشو , افزونه , بی مصرف , عاطل , بکار بیفتاده. توضیح بیشتر ...
فرهنگ فارسی هوشیار

عاطل در فرهنگ فارسی هوشیار

  • بیکاره، بیهوده، تهی، فارغ
فرهنگ فارسی آزاد

عاطل در فرهنگ فارسی آزاد

  • عاطِل، بیهوده و مُهْمَل- بیفائده- بی همّت و بی اقدام- فاقد مال- عاری از ادب- زن بی پیرایه و عاری از زینت و آرایش (جمع:اَعْطال)،. توضیح بیشتر ...
فارسی به ایتالیایی

عاطل در فارسی به ایتالیایی

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید
قافیه