معنی عابد

لغت نامه دهخدا

عابد

عابد. [ب ِ] (اِخ) کوهی است. (منتهی الارب). کوهی است در اطراف مصر... (معجم البلدان).

عابد. [ب ِ] (اِخ) ابن عمربن مخزوم. پدر عبداﷲبن سائب عابدی صحابی و عبداﷲبن مسیب عابدی محدث است. (از منتهی الارب).

عابد.[ب ِ] (ع ص) پرستنده ٔ خدا و ملتزم به شرائع دین. (از اقرب الموارد). پرستنده. عبادت کننده:
عابدان را پرده این خواهد درید
زاهدان را توبه آن خواهد شکست.
خاقانی.
خدا از عابدان آنها گزیند
که در راه خدا آن را نبیند.
نظامی.
چه گویی در حق فلان عابد که دیگران به طعنه سخنها گفته اند. (گلستان سعدی).
گفتم میان عالم و عابد چه فرق بود
تا اختیار کردی از آن این فریق را.
سعدی (گلستان).
|| موحد. (ذیل اقرب الموارد بنقل از تاج العروس). || خادم. (اقرب الموارد). || مرد با ننگ و عار. و گفته اند بدین معنی است قول خداوند تعالی: ان کان للرحمن ولد فانا اول العابدین. (قرآن 81/43). أی اول الاَّنفین. (از منتهی الارب).

عابد. [ب ِ] (اِخ) بیرمی لاری. از شعرا است. هدایت نویسد: نامش زین العابدین و معروف به شاه زند است. اشعار بطریق عرفا بسیار دارد از آن جمله است:
آستین برمیفشاندم در سماع
دست یار آمد بدستم یللی.
(مجمع الفصحاء ج 1 ص 339).
او راست: روضه المؤمنین. (الذریعه ج 9 ص 662) (صبح گلشن ص 265).

فرهنگ معین

عابد

(بِ) [ع.] (اِفا.) پرستنده، عبادت کننده.

فرهنگ عمید

عابد

عبادت‌کننده، پرستنده،
کسی که خدا را پرستش می‌کند،

حل جدول

عابد

زاهد

ناسک

کاتوزی

فارسی به انگلیسی

عابد

Abbé, Prayerful

نام های ایرانی

عابد

پسرانه، عبادت کننده، پرستنده چیزی یا کسی

فرهنگ فارسی آزاد

عابد

عابِد، عبادت کننده- پرستش کننده حق- خادم (جمع:عَبَدَه-عُبّاد-عُبَّد-عابِدُوْن)،

مترادف و متضاد زبان فارسی

عابد

پارسا، پرستشگر، پرستنده، زاهد، عبادتکار، مترهب، متعبد

فرهنگ فارسی هوشیار

عابد

پرستنده خدا، عبادت کننده

واژه پیشنهادی

عابد

پرستنده

معادل ابجد

عابد

77

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری