معنی طلایی رنگ

لغت نامه دهخدا

رنگ طلایی

رنگ طلایی. [رَ گ ِ طِ / طَ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) رنگی است زرد مثل طلا و نسبت آن به رنگ عشاق بدیهی است و شعرای هندی زبان به رنگ معشوق نسبت دهند. (از بهار عجم) (از آنندراج). رنگ سفیدی که به زردی زند. و اطلاق آن بر رنگ معشوق نه به اعتبار زردی است بل از جهت فروغ است که لازم طلاست. (از آنندراج):
آن رنگ طلایی خط مشکین خواهد
هر جا گل جعفری است با ریحان است.
محسن تأثیر (از آنندراج).
رنگ سیلاب طلایی شده از نور چراغ
چشمها مشرق خورشید درخشان شده است.
صائب (از آنندراج).


رنگ رنگ

رنگ رنگ. [رَ رَ] (ص مرکب) رنگارنگ. رنگ برنگ. به لونهای مختلف. به رنگهای گوناگون. ملون به الوان مختلف. گوناگون:
از باد روی خوید چو آب است موج موج
وز نوسه پشت ابر چو جزع است رنگ رنگ.
خسروانی.
هم از آشتی راندم و هم ز جنگ
سخن گفتم از هر دری رنگ رنگ.
فردوسی.
ز اسب و ستام و ز خفتان جنگ
ز یاقوت و هر گوهر رنگ رنگ.
فردوسی.
همان جوشن خویش و خفتان جنگ
به خروارها دیبه ٔ رنگ رنگ.
اسدی.
سیاهبرگ گل رنگ رنگ گوناگون
ز باد مشکین برهم زنان علم بعلم.
سوزنی.

فارسی به انگلیسی

حل جدول

فرهنگ فارسی هوشیار

طلایی

پارسی است تلایی زرین و رنگ زر رنگ زرد زر گون ‎ (صفت) منسوب به طلا زرین: انگشتر طلایی، برنگ طلا زرد براق: گیسوان طلایی، (اسم) یکی از انواع رنگهای زرد و براق نوعی اکلیلی. برنگ طلا، زرد براق


مو طلایی

نادرست نویسی مو تلایی پارسی است زرینه موی (صفت) آنکه موی سرش طلایی رنگ باشد } دختر مو طلایی ‎{

واژه پیشنهادی

به رنگ طلایی

زرفام

بور، زرینی ، زرین فام

مترادف و متضاد زبان فارسی

طلایی

زری، زرین، زرین‌فام، زرینه، زریون،
(متضاد) سیمین، به رنگ طلا، پررونق، باشکوه، بسیاردلنشین

فرهنگ معین

طلایی

منسوب به طلا، ساخته شده از طلا، دارای رنگ زرد، (کن.) بسیار باشکوه. [خوانش: (طَ) [ع - فا.] (ص نسب.)]

کلمات بیگانه به فارسی

طلایی

زرین

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

طلایی

زرین

معادل ابجد

طلایی رنگ

330

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری