معنی طلایی

فارسی به انگلیسی

طلایی‌

Golden, Yellow

فارسی به ترکی

طلایی‬

altın rengi, parlak sarı; altından yapılmış

فرهنگ فارسی هوشیار

طلایی

پارسی است تلایی زرین و رنگ زر رنگ زرد زر گون ‎ (صفت) منسوب به طلا زرین: انگشتر طلایی، برنگ طلا زرد براق: گیسوان طلایی، (اسم) یکی از انواع رنگهای زرد و براق نوعی اکلیلی. برنگ طلا، زرد براق


مو طلایی

نادرست نویسی مو تلایی پارسی است زرینه موی (صفت) آنکه موی سرش طلایی رنگ باشد } دختر مو طلایی ‎{

حل جدول

طلایی

بور

زرد براق


مو طلایی

گیس گلابتون


رنگ طلایی

بور


قفس طلایی

فیلمی با بازی امین حیایی

کلمات بیگانه به فارسی

طلایی

زرین

فرهنگ معین

طلایی

منسوب به طلا، ساخته شده از طلا، دارای رنگ زرد، (کن.) بسیار باشکوه. [خوانش: (طَ) [ع - فا.] (ص نسب.)]


پنجه طلایی

(~. طَ) (ص مر.) کنایه از: مهارت و تبحر در حرفه های نوازندگی، نقاشی، پزشکی و مانند آن.

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

طلایی

زرین

مترادف و متضاد زبان فارسی

طلایی

زری، زرین، زرین‌فام، زرینه، زریون،
(متضاد) سیمین، به رنگ طلا، پررونق، باشکوه، بسیاردلنشین

لغت نامه دهخدا

آب طلایی

آب طلایی. [طِ / طَ] (ص نسبی) مذهَّب. || به اکلیل اندوده.


رنگ طلایی

رنگ طلایی. [رَ گ ِ طِ / طَ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) رنگی است زرد مثل طلا و نسبت آن به رنگ عشاق بدیهی است و شعرای هندی زبان به رنگ معشوق نسبت دهند. (از بهار عجم) (از آنندراج). رنگ سفیدی که به زردی زند. و اطلاق آن بر رنگ معشوق نه به اعتبار زردی است بل از جهت فروغ است که لازم طلاست. (از آنندراج):
آن رنگ طلایی خط مشکین خواهد
هر جا گل جعفری است با ریحان است.
محسن تأثیر (از آنندراج).
رنگ سیلاب طلایی شده از نور چراغ
چشمها مشرق خورشید درخشان شده است.
صائب (از آنندراج).


بی بی طلایی

بی بی طلایی. [طَ] (اِخ) تیره ای از ایل بیرانوند. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 67).

معادل ابجد

طلایی

60

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری