معنی طغیان گر

حل جدول

طغیان گر

سرکش


طغیان

سرکشی و گستاخی

یاغی گری

سرکش

لغت نامه دهخدا

طغیان

طغیان. [طُغ ْ] (ع مص) درگذشتن از اندازه. (منتهی الارب) (آنندراج). از حد درگذشتن. (تاج المصادر بیهقی) (مجمل اللغه): فمایزیدهم الا طغیاناً کبیراً. (قرآن 60/17)، [ترسانیدن ما] ایشان را نمیفزاید مگر طغیانی و عصیانی بزرگ و طغیان مجاوزهالحد باشد. (تفسیر ابوالفتوح سوره ٔ بنی اسرائیل آیه ٔ 60). زیاده روی. تجاوز از حد. تجاوز از قدر. اعتداء از حدود و مقادیر. || گمراهی. || بلند شدن و درگذشتن از حد کفر. (منتهی الارب) (آنندراج). || بطر. سرکشی کردن از حق. (منتهی الارب). زیادتی کردن در معاصی و ظلم. (منتهی الارب) (آنندراج). اسراف در ظلم و گناه. غلو درکفر. و بعید نیست که اصل آن تورانز یونانی باشد و تیران فرانسه هم از آن است. و عرب هم که «ملک الروم »را در کتب تواریخ به لفظ طاغیه تعبیر میکنند در وجه تسمیه ٔ آن گویند: لکثره طغیانه و فساده. رجوع به توران شود. || نافرمانی. سرکشی:
تجربت کوفته دلی است مرا
نه خطائی در او نه طغیانی.
مسعودسعد.
|| موج زدن آب. (منتهی الارب) (آنندراج). برآمدن و بالا زدن آب رود و جز آن بیش از حد. به جوش آمدن. جوشیدن. آشوب شدن دریا و رود و مانند آن. || جوشیدن خون. || بانگ کردن گاو. || بسیار آب آوردن سیل. (منتهی الارب) (آنندراج). آب خیز. || (اِ) به عربی گاو وحشی کوچک را نامند. (فهرست مخزن الادویه). (این معنی در عرب به لفظ طغیا آمده و افزودن نون ناشی از تحریف نساخ است). || (اِمص) مجازاً، بمعنی افزونی و کثرت استعمال این درافزونی چیزهای نامرغوب و از این باعث گاهی بمعنی ظلم و بی فرمانی آمده. (غیاث اللغات) (آنندراج).
- طغیان آبها، مقابل نقصان. افزون شدن آب. کثرت آب. غلبه ٔ آب.
- امثال:
اشک کباب مایه ٔ طغیان آتش است.
طغیان رونده بر قلم است:
مثل زنند که طغیان رونده بر قلم است
چرا برون نرود چون برون رود طغیان.
ادیب صابر.
صاحب تیغ و قلم عالی علاءالملک آن که او
از قلم جز تیغ تیزش حرف طغیان برندارد.
سیف اسفرنگ.
با سر تیغ زبان تو خیال طغیان
از قلم دور نباشد که مر او را دو سر است.
سیف اسفرنگ.
تهمت طغیان نبندد هیچ عاقل بر قلم
گر به تلقین ضمیرت کار فرماید دبیر.
سیف اسفرنگ.


طغیان کردن

طغیان کردن. [طُغ ْ ک َ دَ] (مص مرکب) موج زدن آب. جوشش سیل و دریا و جز آن. || نافرمانی کردن:
حرف زهرش گفته ام شکّر لبم را میگزد
درد طغیان میکند گر نام افیون میبرم.
ظهوری (از آنندراج).

فرهنگ فارسی هوشیار

طغیان

‎ در گذشتن از اندازه، نافرمانی سرکشی، آپخشی، جوشیدن، بانگیدن گاو، گستاخی ‎ (مصدر) از حد خود تجاوز کردن از اندازه در گذشتن، نا فرمانی کردن، بالا آمدن آب دریا یا رود، (اسم) تجاوز از حد، نافرمانی سرکشی، گستاخی. یا طغیان قلم. سرکشی قلم نویسنده تحت تاثیر احساسات و بر خلاف اراده او.

فرهنگ معین

طغیان

از حد خود گذشتن، نافرمانی کردن، بالا آمدن آب دریا، گستاخی کردن. [خوانش: (طُ) [ع.] (مص ل.)]

مترادف و متضاد زبان فارسی

طغیان

تمرد، خودسری، سرکشی، سرپیچی، عصیان، طغیانگری، گردنکشی، مخالفت، نافرمانی، یاغیگری،
(متضاد) انقیاد، فرمانبرداری، انقلاب، بلوا، شورش، نافرمانی کردن، از حد خود تجاوز کردن

فارسی به عربی

طغیان

اعصار دوار، انتفاضه، تغیر، تفشی، تمرد، صوره


طغیان کردن

فیضان

فرهنگ عمید

طغیان

از حد خود گذشتن، از اندازه تجاوز کردن،
بالا آمدن آب دریا یا رودخانه،
گردنکشی، گستاخی، نافرمانی،

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

طغیان

خروش

فرهنگ فارسی آزاد

طغیان-طغیان-طغی

طُغْیان-طِغیان-طَغی، (طَغی-یَطْغی) از حد تجاوز کردن- عصیان کردن- اقدام به ظلم کردن- از حدّ گذشتن آب رودخانه یا دریا و غیره- پر موج یا طوفانی شدن دریا،

واژه پیشنهادی

تدوین گر فیلم طغیان

ایرج گل افشان

معادل ابجد

طغیان گر

1290

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری