معنی ضرب و جرح

فارسی به عربی

ضرب و جرح

عوق


ضرب

ضرب، ضربه

حل جدول

ضرب و جرح

لت و کوب


جرح

زخم زدن

مترادف و متضاد زبان فارسی

جرح

جریحه، خستن، ضرب، پس‌زدن، رد

فرهنگ معین

جرح

(جُ) [ع.] (اِ.) زخم.

باطل کردن گواهی و شهادت، زخم زدن، بد گفتن. [خوانش: (جَ) [ع.] (مص ل.)]

فرهنگ فارسی آزاد

جرح

جَرْح، (جَرَحَ-یَجْرَحُ) زخم زدن- زخم زبان زدن- حرف زشت زدن- قبول نکردن کلام یا شهادت دیگری،

جُرح، زخم (جمع:جُرُوْح- اَجْراح)،

فرهنگ عمید

جرح

زخم،
(حقوق) باطل کردن شهادت، رد کردن گواهی گواهان،
[قدیمی] بد گفتن،
[قدیمی] عیب،
* جرح‌و‌تعدیل: [مجاز] حذف و اصلاح پاره‌ای از کلمات و مطالب نوشته‌ای برای معتدل ساختن آن،


ضرب

زدن، کوبیدن،
کتک زدن،
(اسم) (موسیقی) ریتم،
سکه‌ زدن،
(اسم، اسم مصدر) (ریاضی) از چهار عمل اصلی حساب، عبارت از تکرار کردن عددی در عدد دیگر برای به‌دست آوردن عددی که چند برابر آن است. δ عدد اول را مضروب و عدد دوم را مضروبٌ‌فیه و نتیجه را حاصل ضرب می‌گویند. مانند ضرب عدد ۵ در ۶ (۳۰ = ۶ × ۵) عدد ۵ مضروب و عدد ۶ مضروبٌ‌فیه و عدد ۳۰ حاصل‌ ضرب است. علامت ضرب × است که آن ‌را ضرب‌در می‌گویند،
(اسم) (موسیقی) = تنبک
* ضرب خوردن: (مصدر لازم) صدمه خوردن، آسیب دیدن،
* ضرب دیدن: (مصدر لازم) صدمه دیدن، آسیب دیدن،
* ضرب ‌زدن: (مصدر متعدی) صدمه زدن، آسیب وارد کردن،
* ضرب گرفتن: (مصدر لازم) (موسیقی) نواختن ضرب، تنبک زدن، نواختن تنبک،

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

جرح

زخم

کلمات بیگانه به فارسی

جرح

زخم

عربی به فارسی

جرح

اسیب , صدمه , پیچانده , پیچ خورده , کوک شده , رزوه شده (,) زخم , جراحت , جریحه , مجروح کردن , زخم زدن

فرهنگ فارسی هوشیار

جرح

زخم زدن، بد گفتن، خسته کردن، بدن را با اسلحه دریدن

معادل ابجد

ضرب و جرح

1219

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری