معنی ضربان

ضربان
معادل ابجد

ضربان در معادل ابجد

ضربان
  • 1053
حل جدول

ضربان در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

ضربان در مترادف و متضاد زبان فارسی

فرهنگ معین

ضربان در فرهنگ معین

  • (مص ل. ) زدن (مطلق)، زدن قلب، (اِمص. ) جهش، تپش قلب. [خوانش: (ضَ رَ) [ع. ]]. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا

ضربان در لغت نامه دهخدا

  • ضربان. [ض َ رَ] (ع مص، اِمص) تپش. جنبش سخت شریان. تپیدن. زدن. (آنندراج):
    دستور طبیب است که بشناسد شریان
    چون باضربان باشد و چون بی ضربانست
    چون با ضربانست کند قوت او کم
    ور کم نکند بیم خناق وخفقانست.
    منوچهری.
    || درد ریش. (مهذب الاسماء). تیر. || تیر کشیدن: و ورق هذا النبات اذا دق ّ و تضمد به معدهن الورد نفع من اورام المقعده و سکن ضربانها و اوجاعها. (ابن البیطار در شرح کلمه ٔ آذان الارنب). || فِغفِغ کردن: اذا سحق [الخردل] و وضع علی ضرس الدائم الضربان. توضیح بیشتر ...
  • ضربان. [ض ُ] (ع اِ) نامی است که در افریقیه به شیهم دهند. تشی. ضَرب. شیهم. سیخول. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

ضربان در فرهنگ عمید

  • ضربه‌های متوالی با فواصل زمانی یکسان،
    * ضربان قلب: (زیست‌شناسی) زدن قلب، تپیدن دل، تپش قلب،. توضیح بیشتر ...
فرهنگ واژه‌های فارسی سره

ضربان در فرهنگ واژه‌های فارسی سره

کلمات بیگانه به فارسی

ضربان در کلمات بیگانه به فارسی

فارسی به انگلیسی

ضربان در فارسی به انگلیسی

  • Beating, Palpitation, Pulsation, Pulse, Throb
فارسی به ترکی

ضربان در فارسی به ترکی

فارسی به عربی

ضربان در فارسی به عربی

فرهنگ فارسی هوشیار

ضربان در فرهنگ فارسی هوشیار

  • ‎ تپیدن تپش، ریمناکی زخم، جدایی انداختن، بد دل شدن، ترسیدن، شتاب کردن، رفتن، خوابانیدن، ماندگاری ‎ (مصدر) زدن (مطلق)، زدن قلب تپیدن دل، (اسم) تپش دل جنبش شریان، دردیست که در آن جستن رگهای جهنده بیشتر شود. یا ضربان قلب. تپیدن دل زدن قلب. توضیح بیشتر ...
فرهنگ فارسی آزاد

ضربان در فرهنگ فارسی آزاد

فارسی به ایتالیایی

ضربان در فارسی به ایتالیایی

واژه پیشنهادی

ضربان در واژه پیشنهادی

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید