معنی ضامن آهو

لغت نامه دهخدا

ضامن آهو

ضامن آهو. [م ِ ن ِ] (اِخ) نزد عوام لقب حضرت امام رضا (ع). ضمانت از آهو منسوب به علی بن الحسین علیهماالسلام نیز هست. (حبیب السیر چ تهران ج 1 ص 219).


ضامن

ضامن. [م ِ] (ع ص، اِ) پذیرفتار. (دهار). پذرفتار. (منتهی الارب) (دهار). کفیل. (منتهی الارب). حَمیل. تاوان دار. (دهار) (مؤیدالفضلا). پایندان. (مهذب الاسماء). ضَمین. ج، ضوامن (منتهی الارب)، ضامنون، ضُمناء. (مهذب الاسماء): دریغ اریارق که اقلیمی ضبط توانستی کردن جز هندوستان و من [خواجه احمد حسن] ضامن وی بودمی. (تاریخ بیهقی ص 229).
چرخ مرا بنده بود چون ازو
ایزد دادار بود ضامنم.
ناصرخسرو.
ای حجّت زمین خراسان بگوی
بر راستی سخن که توئی ضامنش.
ناصرخسرو.
ای جهان را بمکرمت ضامن
وی خرد را براستی داور.
مسعودسعد.
- امثال:
ضامن را بدل ضامن گیرند. (جامع التمثیل).
مرده شوی ضامن بهشت و جهنم نیست.
تقبیل، ضامن دادن، تقبیل، تقبّل العامل العمل، ضامن داد عامل. (منتهی الارب). تقبّل، ضامن گرفتن بر کار از کارکن. (منتهی الارب). || (در اسلحه ٔ ناریّه) جائی از تفنگ یا طپانچه و غیره که چون بندند گشاد تفنگ و طپانچه ممکن نباشد. || ناقه ٔ باردار. ج، ضوامن. (منتهی الارب).

فرهنگ فارسی هوشیار

ضامن آهو

پایندان آهو بر نام هشتمین رهنمود گروهیان علیه السلام

حل جدول

ضامن آهو

لقب امام رضا (ع)


ضامن

عهده دار غرامت

متعهد

عربی به فارسی

ضامن

ضامن , ضمانت کننده , کفیل , متعهد

فرهنگ عمید

ضامن

عهده‌دار غرامت، کفیل، ملتزم،
(حقوق) کسی که می‌پذیرد بدهکار یا گناهکار را در موقع معیّن به دادگاه تحویل دهد،
نوعی وسیلۀ دکمه‌مانند در برخی وسایل، به‌ویژه در نوعی چاقو،
* ضامن آهو: [عامیانه] لقب امام رضا،
* ضامن دَرَک: (حقوق) کسی که بپذیرد که هرگاه عیب‌ونقص یا ایرادی در کالای فروخته‌شده پیدا شد از عهدۀ خسارت خریدار برآید،

فرهنگ معین

ضامن

(اِفا.) کفیل، ضمانت - کننده، به عهده گیرنده غرامت، (اِ.) نوعی وسیله دگمه مانند در بعضی ابزارها به ویژه چاقو، آهو لقب امام رضا (ع). [خوانش: (مِ) [ع.]]


آهو

بره (بَ رِّ) (اِمر.) بچه آهو.

فارسی به عربی

ضامن

امن، حذر، ضامن، ضمان، قن، کافل، متبنی، مستند الصرف، مسوول

ترکی به فارسی

آهو

آهو

گویش مازندرانی

آهو

آهو

تعبیر خواب

آهو

اگر بیند که بی آن که گرد آهو رود، آهو بیفکند، دلیل کنیزکی یا زنی را دوشیزگی ببرد. اگر بیند که آهو وقت شکار بیفکند، دلیل که غنیمت یابد. اگر بیند ه آهو در خانه او بِمُرد، دلیل که از جهت زن، غم و اندوه به ا و رسد. اگر بیند که آهو را به سنگ یا تیز زد، دلیل که سخن ناسزا گوید زنی را - محمد بن سیرین

نام های ایرانی

آهو

دخترانه، آهو، شاهد، معشوق، یکی از همسران فتحعلی شاه قاجار، جانور معروف که نام دیگر آن غزال است، آهو به زیبایی چشم و خرامش در رفتار شهرت دارد

معادل ابجد

ضامن آهو

903

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری