معنی صیفی کاری
لغت نامه دهخدا
صیفی کاری. [ص َ] (حامص مرکب) عمل صیفی کار. کشت خربزه، خیار، هندوانه، گرمک، بادنجان و مانند آن.
صیفی
صیفی. [ص َ] (اِخ) ابن رباع. ملقب به ذوالحکم. پدر اکثم بن صیفی است. رجوع به ذوالحکم شود.
صیفی. [ص َ] (اِخ) ابن ربعی، مکنی به ابوهاشم محدث است.
صیفی. [ص َ] (اِخ) ابن عامر الاوسی، مکنی به ابوقیس و ابن الاسلت. شاعری جاهلی و از حکمای عرب و رئیس و خطیب و سالار جنگ مردم اوس بود. بتان را ناخوش داشت و چون اسلام ظاهر گشت نزد رسول خدا شد و در پذیرفتن اسلام درنگی کرد و پیش از آنکه مسلمان شود بسال 622 م. و 1 هَ. ق. درگذشت. (الاعلام زرکلی ص 437).
صیفی. [ص َ] (اِخ) از پسران هاشم بن عبد مناف است. (صبح الاعشی ج 1 ص 358).
صیفی. [ص َ / ص ِ] (ص نسبی) منسوب به صیف. تابستانی.مقابل شتوی. || آنچه در تابستان کارند و به دست آید، چون: خیار، بادنجان، هندوانه و خربزه.
صیفی. [ص َ فی ی] (ع اِ) بچه که در پیری شده باشد. (منتهی الارب). فرزند مرد از پس پیری. (مهذب الاسماء). || باران تابستانی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد).
صیفی. [ص َ] (ص نسبی، اِ) (علم...) یاقوت نویسد: علم صیفی و شتائی از فروع علم تفسیر و موضوع و غایت وفائده آن برای ناظرین آشکار است. واحدی گوید: خداوند تعالی در کلاله دو آیه نازل کرد: یکی که در اول سوره ٔ نساء است در شتاء آمد و آنکه در آخر سوره است در صیف. و از آیات صیفی آیاتی است که در حجهالوداع نازل شده است و آیه ٔ الذین، و سوره ٔ نصر و آیاتی که درغزوه ٔ تبوک نازل شده است و از آیات شتائی آیه ٔ افک و آیاتی است که در غزوه ٔ خندق نازل شد. (کشف الظنون).
صیفی. [ص َ] (اِخ) ابن فسیل شیبانی. از شجاعان و از اصحاب علی علیه السلام بود. وی در کوفه اقامت کرد و مردم را علیه امویان برمی انگیخت.معاویه او را به قتل رسانید. (الاعلام زرکلی ص 437).
فارسی به انگلیسی
Market Gardening, Truck Farming
فرهنگ فارسی هوشیار
تره بار کاری عمل صیفی کار زراعت محصولات تابستانی کشت خربزه و هندوانه و خیار و بادنجان و مانند آن، کشت سبزیها، سبزیها.
فرهنگ معین
عمل صیفی کار، زراعت محصولات تابستانی، کشت خربزه و هندوانه و خیار و مانند آن، کشت سبزی ها. [خوانش: (~.) [ع - فا.] (حامص. اِمر.)]
صیفی
تابستانی، زراعتی که در بهار و اوایل تابستان کارهای مقدماتی آن انجام شود و حاصلش در تابستان و اوایل پاییز به دست آید مانند: خربزه، هندوانه، جمع صیفی جات. [خوانش: (صَ) [ع - فا.] (ص نسب.)]
فرهنگ عمید
عمل صیفیکار، کشتوکار تابستانی،
(اسم) = جالیز
حل جدول
پالیزکاری
فرهنگ فارسی آزاد
صَیْفیّ، تابستانی از هر چیز (لباس- میوه...)، باران تابستانی- علف تابستانی،
معادل ابجد
421