معادل ابجد
صید در معادل ابجد
صید
- 104
حل جدول
صید در حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
صید در مترادف و متضاد زبان فارسی
-
شکار، طعمه، نخجیر، اقتناص،
(متضاد) صیاد
فرهنگ معین
صید در فرهنگ معین
- (مص م. ) شکار کردن، (اِ. ) شکار، آن چه که شکار کنند. [خوانش: (صَ) [ع. ]]. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا
صید در لغت نامه دهخدا
-
صید. [ص َ] (ع اِ) شکار. (منتهی الارب) (غیاث اللغات). آنچه بگیرند از وحش و جز آن. (مهذب الاسماء). شکاری. (مجمل اللغه). نخجیر:
جمله صید این جهانیم ای پسر
ما چو صعوه مرگ بر سان زغن.
رودکی.
مرا چشم زخمی عجب رو نمود
که دهر آنچنان صیدی از من ربود.
فردوسی.
برزم ریزد؟ ریزد! چه چیز؟خون عدو
بصید گیرد؟گیرد! چه چیز؟ شیر ژیان.
فرخی.
بسیار صید دیگر بدست آمد از هر چیزی. (تاریخ بیهقی).
ای دهر جز از من بجوی صیدی
نه مرد چنین مکر و افتعالم. توضیح بیشتر ...
- صید. [ص َ] (اِخ) کوه بزرگ و مرتفعی است به یمن در مخلاف جعفر و در قله ٔ آن حصاری است موسوم به سماره. (معجم البلدان). توضیح بیشتر ...
- صید. [ص َ ی َ] (ع مص) شکار کردن. || سر بلند داشتن از کبر. || کج گردن شدن. (منتهی الارب). توضیح بیشتر ...
- صید. [صی / ص َ ی َ] (ع اِ) بیماری است شتران را که بدان بینی آنها آب راند و بدان جهت سر را بلند دارند. (منتهی الارب). توضیح بیشتر ...
-
صید. [ص َ] (ع ص، اِ) ج ِ صَیود. رجوع بدان کلمه شود.
-
صید.[ص ُ ی ُ] (ع ص، اِ) ج ِ صَیود. رجوع به صیود شود.
فرهنگ عمید
صید در فرهنگ عمید
-
شکار کردن،
(اسم) = شکار
* صید حرم: [قدیمی] جانوری که در سرزمین حرم (حوالی کعبه) باشد و کشتن و شکار کردن آن حرام است: دگر به صید حرم تیغ برمکش زنهار / وزآنچه با دل ما کردهای پشیمان باش (حافظ: ۵۵۲)،
* صید شدن: (مصدر لازم) شکار شدن، به دام افتادن،
* صید کردن: (مصدر متعدی) شکار کردن،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی
صید در فارسی به انگلیسی
- Hunt, Hunting
فارسی به عربی
صید در فارسی به عربی
- غراب، مقلع الحجاره
عربی به فارسی
صید در عربی به فارسی
- گرفتن , از هوا گرفتن , بدست اوردن , جلب کردن , درک کردن , فهمیدن , دچار شدن به , عمل گرفتن , اخذ , دستگیره , لغت چشمگیر , شعار , شکار کردن , صید کردن , جستجو کردن در , تفحص کردن , شکار , جستجو , نخجیر. توضیح بیشتر ...
فرهنگ فارسی هوشیار
صید در فرهنگ فارسی هوشیار
- شکار، آنچه از حیوانات شکاری بگیرند
فارسی به آلمانی
صید در فارسی به آلمانی
- Steinbruch [noun]
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا
وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که
هنوز عضو جدول یاب نشده اید
از اینجا ثبت نام کنید