معنی صیاد

صیاد
معادل ابجد

صیاد در معادل ابجد

صیاد
  • 105
حل جدول

صیاد در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

صیاد در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • شکارچی، شکاری، نخجیرزن، نخجیرساز، نخجیرگر
فرهنگ معین

صیاد در فرهنگ معین

  • (صَ یّ) [ع.] (ص.) شکارچی.
لغت نامه دهخدا

صیاد در لغت نامه دهخدا

  • صیاد. [ص َی ْ یا] (ع ص، اِ) شکاری. (منتهی الارب). نخجیرگر. (مهذب الاسماء). قانِز. (منتهی الارب). شکارچی. قانِص. قَنّاص. دامیار. شکارگر. شکارگیر. شکارکن. ج، صیادان: کومس ارت دهی است بر سر کوهی و مردمان وی صیادانند. (حدود العالم).
    صیاد بی محابا هرگز چو تو ندیدم
    غدار و گنده پیری پر مکر و ناروائی.
    ناصرخسرو.
    امروز دو صیاد اینجا میگذشتند. (کلیله و دمنه).
    بلبلا خوبی صیاد بیان خواهم کرد
    اگر این بار سلامت به گلستان برسم. توضیح بیشتر ...
  • صیاد. [؟ ی یا] (اِخ) دهی است از بخش پشت آب شهرستان زابل، واقع در 12 هزارگزی شمال بیجار و 4 هزارگزی راه مالرو جلال آبادبه زابل. در جلگه قرار دارد. هوای آن گرم و معتدل است. 1040 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه ٔ هیرمند. محصول آن غلات، لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8). توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

صیاد در فرهنگ عمید

  • شکارچی

    [مجاز] آن که چیزی را به‌دست می‌آورد، تسخیرکننده،
فرهنگ واژه‌های فارسی سره

صیاد در فرهنگ واژه‌های فارسی سره

کلمات بیگانه به فارسی

صیاد در کلمات بیگانه به فارسی

فارسی به انگلیسی

صیاد در فارسی به انگلیسی

  • Hunter, Huntsman, Sportsman, Trapper
فارسی به ترکی

صیاد در فارسی به ترکی

فارسی به عربی

صیاد در فارسی به عربی

نام های ایرانی

صیاد در نام های ایرانی

عربی به فارسی

صیاد در عربی به فارسی

  • شکارچی , صیاد , اسب یا سگ شکاری , جوینده
فرهنگ فارسی هوشیار

صیاد در فرهنگ فارسی هوشیار

  • شکاری، شکارگر، جمع صیادان
فرهنگ فارسی آزاد

صیاد در فرهنگ فارسی آزاد

  • صَیّاد، شکارچی- صید کننده- شیر ژیان،
واژه پیشنهادی

صیاد در واژه پیشنهادی

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید