معنی صفه

فرهنگ معین

صفه

(صُ فَّ) [ع. صفه] (اِ.) خانه تابستانی سقف دار.

فارسی به انگلیسی

فرهنگ عمید

صفه

سکو،
غرفه‌مانندی در داخل اتاق یا مسجد که جای نشستن چند تن باشد،
٣. شاه‌نشین،
[قدیمی] ایوان،
[قدیمی] خانۀ تابستانی سقف‌دار،
[قدیمی] جای سایه‌دار،

حل جدول

صفه

ایوان مسقف

مکانی در مسجدالنبی


صفه و طاق

ایوان


سکو و صفه

بنگاه، پاخره، تختگاه،پرشگاه، مصطبه.


پله بلند و صفه

سکو،ایوان،شاه نشین

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

صفه

ستاوند

مترادف و متضاد زبان فارسی

صفه

ایوان، تالار، سکو، شاه‌نشین، هشتی

فرهنگ فارسی هوشیار

صفه

ایوان، شاه نشین


صفه الدهر

‎ پاره ی زمان، اندک از چیزی

لغت نامه دهخدا

اهل صفه

اهل صفه. [اَ ل ِ ص ُف ْ ف َ] (اِخ) اصحاب صفه. (انجمن آرا). رجوع به اصحاب صفه شود.


اصحاب صفه

اصحاب صفه. [اَ ب ِ ص ُف ْ ف َ] (اِخ) اصحاب الصفه. مهمانان اسلام بودند که در صفه ٔ مسجد نبی (ص) شب میگذاردند و آن سایه پوشی بود پیش مسجد. و هجویری ذیل عنوان باب ذکر اهل الصفه آرد: بدان که امت کثرهم اﷲ مجتمعاند بر آنک پیغمبر را (ع) گروهی بوده اند از صحابه (رض) که اندر مسجد وی ملازم بودند و مهیا مر عبادت را و دست از دنیا بداشته بودند و از کسب اعراض کرده بودندو خدای عزوجل ازبرای ایشان را با پیغمبر (ع) عتاب کرد عز من قائل: و لاتطرد الذین یدعون ربهم بالغداه و العشی الاَّیه. (قرآن 52/6). و کتاب خدای عزوجل به فضایل ایشان ناطقست و پیغمبر را اندر مناقب ایشان اخباربسیار که به ما رسیده است اندر ذکر ایشان رضی اﷲ عنهم اجمعین و ما طرفی اندر مقدمه ٔ این کتاب بگفته ایم.ابن عباس (رض) روایت کند از پیغمبر: وقف رسول اﷲ صلی اﷲعلیه وسلم علی اصحاب الصفه فرأی فقرهم و جهدهم و طیب قلوبهم فقال ابشروا یا اصحاب الصفه فمن بقی من امتی علی النعت الذی انتم علیه راضیاً بما فیه فانّه من رفقائی فی الجنه؛ معنی این خبر آن بود کی چون پیغمبر (ع) بر ایشان برگذشت و مر ایشان را بدید بایستاد و خرمی دل ایشان اندر فقر و مجاهدت بدید گفت بشارت مر شما را و آنک از پس شما بیایند بصفت شما و اندر فقر خود راضی باشند ایشان نیز از رفیقان منند اندر بهشت.
عددهم: از ایشان یکی منادی حضرت جبار وگزیده ٔ محمد مختار بلال بن رباح (رض) و دیگر دوست خداوند داور و محرم احوال پیغامبر ابوعبداﷲ سلمان الفارسی (رض) و دیگر سرهنگ مهاجر و انصار و متوجه خداوند غفار ابوعبیده عامربن عبداﷲبن الجراح (رض) و دیگر گزیده ٔ اصحاب و زینت ارباب ابوالیقظان عماربن یاسر (رض) و دیگر گنج علم و خزینه ٔ حلم ابومسعود عبداﷲبن مسعود الهذلی (رض) و دیگر متمسک درگاه حرمت و پاک از عیب و آفت عتبهبن مسعود برادر عبداﷲ (رض) و دیگر سالک طریق عزلت و معرض از عصایب زلت المقدادبن الاسود (رض) و دیگر راعی مقام تقوی و راضی به بلا و بلوی خباب بن الارت (رض) و دیگر قاصد درگاه رضا و طالب لقا اندر بقا صهیب بن سنان (رض) و دیگر درج سعادت و بحر قناعت عتبهبن غزوان (رض) و دیگر برادر فاروق و معرض از کونین و مخلوق زیدبن الخطاب (رض) و دیگر خداوند مجاهدات اندر طلب مشاهدات ابوکبشه مولی پیغمبر (رض) و دیگر عزیز تائب و از کل خلق به حق آئب ابوالمرثد کنازبن حصین الغنوی (رض) و دیگر عامر طریق تواضع و سپرنده ٔ محجه ٔ تقاطع سالم مولی حذیفه الیمانی (رض) و دیگر خایف از عقوبت و هارب از طریق مخالفت عکاشهبن المحصن (رض) و دیگر زَین ِ مهاجر و انصار و سید بنی قار مسعودبن ربیع القاری (رض) و دیگر حافظ انفاس پیغمبر و مر جمله خیرات را در، عبداﷲبن عمر (رض) و دیگر اندر زهد ماننده ٔ عیسی و اندر شوق بدرجه ٔ موسی ابوذر جندب بن جناده (رض) و دیگر اندر استقامت مقیم و اندر متابعت مستقیم صفوان بن بیضا (رض) و دیگر صاحب همت و خالی از تهمت ابودردا عویمربن عامر (رض) و دیگر مر کیمیاء دین را شرف و مر دُرّ توکل را صدف عبداﷲبن بدر الجهنی (رض) و دیگر متعلق درگاه رجا و گزیده ٔ رسول پادشا ابولبابهبن عبدالمنذر (رض). اگر جمله ایشان را یاد کنم دراز گردد و شیخ ابوعبدالرحمن محمدبن حسین السلمی (رض) کی نقال طریقت و کلام مشایخ بودست تاریخی کردست مر اهل صفه را مفرد و مناقب و فضایل و اسامی و کنی بیاورده اما مسطح بن اثاثهبن عباد را ازجمله ٔ ایشان گفتست و من بدل ورا دوست ندارم کی ابتداء افک ام المؤمنین عایشه (رض) وی کرده بود اما ابوهریره و ثوبان و معاذبن الحارث و سائب بن الخلاد و ثابت بن الودیعه و ابوعبیس عویم بن ساعد و سالم بن عمیربن ثابت و ابوالیسر کعب بن عمر و وهب بن معقل و عبداﷲبن انیس و حجاج بن عمرو الاسلمی رضوان اﷲ علیهم اجمعین ازجمله ٔ ایشان بوده اند گاه گاه بسببی تعلق کردندی اما جمله اندر یک درجه بوده اند. (کشف المحجوب چ ژوکوفسکی صص 97- 99). و رجوع به لغات تاریخیه و جغرافیه ٔ ترکی ج 1 ص 185 شود.


پیر صفه ٔ هفتم

پیر صفه ٔ هفتم. [رِ ص ُف ْ ف َ / ف ِ ی ِ هََ ت ُ] (اِخ) مراد ستاره ٔ زحل است:
آنکه پیر صفه ٔ هفتم سبکدل شد ز رشک
از وقار تو بر او چندان گرانی آمده ست.
سنائی.

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

صفه

175

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری