معنی صدمه دیده

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

صدمه دیده

آسیب دیده

آسی بدیده

کلمات بیگانه به فارسی

صدمه دیده

آسیب دیده

حل جدول

صدمه دیده

ناکار


صدمه

اک، لطمه

آک

فارسی به عربی

صدمه

اذی، استیاء، جرح، صدمه، ضمان، عوق

فرهنگ معین

صدمه

(صَ دَ مِ) [ع. صدمه] نک. صدمت.

فرهنگ عمید

صدمه

آسیب،
آزار،
[قدیمی] راندن و دفع کردن،
[قدیمی] کوبیدن دو چیز به هم،
[قدیمی] مصیبت،
* صدمه خوردن (دیدن): (مصدر لازم)
آسیب دیدن،
آزار دیدن،
* صدمه کشیدن: (مصدر لازم) رنج و آزار کشیدن، تحمل مشقت کردن،
* صدمه زدن: (مصدر لازم)
١. آسیب زدن،
آزار رساندن،

واژه پیشنهادی

آسیب دیده

صدمه دیده

مترادف و متضاد زبان فارسی

صدمه

آزار، آسیب، جراحت، خدشه، زیان، ضرر، گزند، لطمه، مضرت، برخورد، شتم، شوک، عیب، نقص

فارسی به ایتالیایی

صدمه

infortunio

فارسی به آلمانی

صدمه

Erschu.ttern [verb], Schlag (m) [noun], Verstu.mmeln [verb], Schmerzen, Verletzen, Weh, Zuleide

لغت نامه دهخدا

دیده

دیده. [دی دَ / دِ] (ن مف) نعت یا صفت مفعولی از مصدر دیدن. مرئی و مشاهده شده. (برهان) (از جهانگیری). رؤیت شده. بمنظور. نگاه کرده شده. مشهود:
بپرداخت و بگشاد راز از نهفت
همه دیده با شهریاران بگفت.
فردوسی.
این طبیبان را نیز داروهاست... و تجارب پسندیده چه دیده و چه از کتب خوانده. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 100).
از دیده بر شنوده گوا باید
ورنه همینت رنجه کند سودا.
ناصرخسرو.
مکن باور سخنهای شنیده
شنیده کی بود مانند دیده.
ناصرخسرو.
عقل داند بعقل باز شتافت
دیده را جز بدیده نتوان یافت.
سنائی.
از او هرچه بگفتند از کم و بیش
نشانی داده اند از دیده ٔ خویش.
شبستری.
کی بود خود دیده مانند شنود.
مولوی.
ای دل بکام خویش جهان را تو دیده گیر.
سعدی.
دگر دیده نادیده انگاشتم.
سعدی.
این کلمه گاه با کلمات دیگر ترکیب شود و صفت مرکب سازد: آب دیده، آب ندیده (کرباس...) باران دیده. بالان دیده (گرگ). بیم دیده. باکدیده. پرخاش دیده. جفادیده. جنگ دیده. جهاندیده. خم دیده. خواب دیده یا خواب نادیده (کودک نابالغ). خون دیده. داغدیده. درددیده. دنیادیده. دنیاندیده. دیودیده.رزم دیده. رنج دیده. زوردیده. زه دیده. ستمدیده. سختی دیده. شوریده. غمدیده. کاردیده. کوتاه دیده. محنت دیده.مصیبت دیده. نازدیده. واقعه دیده. (یادداشت مؤلف).
- دیده جهان، جهاندیده:
به هفتم چو بنشست گفت ای مهان
خردمند و بیدار و دیده جهان.
فردوسی.
و رجوع به جهاندیده شود.
- دیده و دانسته، قصداً و عمداً و بالقصد. (آنندراج). دستی. بعمد.
- دیده و شناخته، کنایه از مطلع و واقف بر امور: البته او که دیده و شناخته است برای اینکار ترجیح دارد. (یادداشت مؤلف).
|| مجرب. آزموده:
یکی پیر بد مرزبان هری
پسندیده و دیده از هر دری.
فردوسی.


صدمه دیدن

صدمه دیدن. [ص َ م َ / م ِ دَ] (مص مرکب) صدمه خوردن. آسیب دیدن. آزار دیدن. رجوع به صدمه و صدمه خوردن شود.

معادل ابجد

صدمه دیده

162

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری