معنی صددروازه

لغت نامه دهخدا

صددروازه

صددروازه. [ص َ دَ زَ] (اِخ) به یونانی هکاتم پیلس نام شهری است که در دوره ٔ سلوکیان و اشکانیان رونقی داشته است. در باب محل این شهر عقاید مختلف است ولی اکثر عقیده دارند، که در جنوب غربی دامغان کنونی بوده است. در عصر هخامنشی ارتباط این شهر با ایالت ری بوسیله راهی برقرار بود. بهنگام حمله ٔ اسکندر چون مقدونیها درآنجا آزوقه ٔ فراوان داشتند، اسکندر چند روز در این شهر بماند و ضیافتی داد. صد دروازه از نقاطی است که دربار اشکانی پس از حرکت از تیسفون در تابستان در آنجا توقفی داشته است. به سال 1310 هَ. ش (1931- 1932 م.) دکتر شمیدت برای کشف محل این شهر در جنوب دامغان بحفاری پرداخت. رجوع به ایران باستان (ص 1492 و 1621 و 1636 و 1645) شود.


هکاتم پلیس

هکاتم پلیس. [هَِ ت ِ پ ُ] (اِخ) شهر صددروازه. این نام را یونانیان به دامغان داده اند. (یادداشت مؤلف). رجوع به ایران باستان پیرنیا ص 1621 و 1636 شود.


اساک

اساک. [اَس ْ سا] (اِخ) شهری در ایالت استائوئن که آتشکده ٔ مهمی بدانجا بود و ارشک مؤسس سلسله ٔ اشکانی در حضور آن بتخت شاهنشاهی نشست و هوفمان حدس زده است که آن آتشکده نسبتی با آذر برزین مهر دارد. (ایران در زمان ساسانیان ترجمه ٔ یاسمی ص 107). بعضی این شهر را قبل از تسخیر شهر صددروازه یابنای دارا پایتخت اشکانیان میدانند و آنرا با قوچان یا بجنورد مطابقت میدهند. (ایران باستان ص 2642).


شمیدت

شمیدت. (اِخ) اشمیدت. دکتر شمیدت از خاورشناسان است و در سال 33-1931م. به خرج دارالعلوم فیلادلفیا در تپه حصار مشغول حفریات و کاوشهایی شد؛ با این مقصود که شهر صددروازه را کشف کند و در جنوب دامغان در 8 میلی این شهر خیلی کار کرد، بی آنکه اثری از این شهر ظاهر گردیده باشد. (ایران باستان ج 3 صص 4645-2646). رجوع به ص 1621 همان مأخذ و تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی ص 47 شود.


تپه حصار

تپه حصار. [ت َپ ْپ َ ح ِ] (اِخ) تپه ای است به هشت میلی جنوب دامغان که عده ای از مستشرقین از آن جمله هوتوم شنیدلر و ویلیام جکن عقیده داشتند که محل شهر صددروازه در آنجا است و در سالهای 1931- 1933 م. دکتر شمیدت بخرج دانشگاه فیلادلفیا در آنجا کاوشهایی کرد و نتیجه ای نگرفت ولی اشیاء زیادی از اسلحه و ادوات بدست آورد. رجوع به ایران باستان ج 2 صص 1621 و ج 3 ص 2645- 2646 شود.


تب

تب. [ت ِ] (اِخ) از بزرگترین شهرهای قدیمی مصر علیا که پایتخت یازدهمین و دوازدهمین سلسله ٔ سلاطین مصر (3100-1700 ق. م.) و نیز پایتخت هفدهمین تا بیستمین سلسله ٔ سلاطین این کشور (1600-1100 ق. م.) بوده است که مصریان آنرا «اوآست » و یونانیان آنرا «دیوس پولیس » می نامیدند. و آن را شهر صددروازه هم می گفتند. این شهر بر دو ساحل نیل گسترش یافته بود. در آن قسمت که برساحل راست نیل واقع شده بود، دو معبد بزرگ قرار داشت که به خداوند «آمون » تعلق داشت و اکنون بنام معبد «لوکزور» و «کرنک » دو شهری که در اطراف خرابه های آن دو معبد ساخته شده اند نامیده میشوند. و این دو شهر بوسیله ٔ خیابانی بهم مربوط میشوند و آن قسمت که بر ساحل یسار رود نیل قرار داشت، اکنون به «بیبان الملوک » معروف است و یک گورستان عظیم زیرزمینی از آثار باستانی آن برجای است که در آن مقدار زیادی از حجارهای کهن که مخصوص حفظ خاک مردگان خانواده های شاهان است، برجای مانده است. در میان آنها معبد «هاتشوپسان » (دیرالبحری) و «ستوزیس » اول و رامسس (رعمسیس) دوم و همچنین مجسمه های عظیم «آمنوفیس » سوم و بناهای عظیم رامسیس دوم (مدینه هبو) قرار دارد که بوسیله ٔ یک سلسله از تپه های عریان محصور است که بر بعض آنان آرامگاه های جدیدی ساخته شده است. در ماوراء این تپه ها دره ٔ بزرگی است که آنرا دره ٔ پادشاهان گویند که آرامگاه فراعنه ٔ «تب » در میان صخره های آن قرار دارد. آرامگاه «توتن خمون » (توت عنخ امون) از آنجا کشف شده است. تب در حدود قرن ششم قبل از میلاد بوسیله ٔ لشکریان کمبوجیه (کامبوزیا) اشغال شد و خسارت قابل توجهی بر آن وارد آمد و در دوران بطالسه اعتبار پایتخت بودن خود را ازدست بداد و در دوران تسلط رومیان بر مصر این شهر مرکز ولایت تبائید بود. مرحوم پیرنیا از قول هرودوت آرد: مصریها گویند نخستین بشری که پادشاه مصر شد، مینس نام داشت و در زمان او به استثناء ولایت تب تمام مصر باتلاقی بود. (ایران باستان ج 1 ص 509). رجوع به ایران باستان ج 1 ص 50، 496 و 573 و تبائید و «صعید» شود.


چشمه علی دامغا...

چشمه علی دامغان. [چ َ م َ ع َ] (اِخ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «چشمه ای است در چهارفرسخی شهر دامغان که آبش از سمت شمال شهر بسمت جنوب جاری است وبا آبهای دیگر که ضمیمه ٔ آن میشود بطرف شهر دامغان می آید و دهات و قریه های متعدد را در بین راه و حوالی دامغان مشروب میکند. این چشمه مابین مغرب و جنوب و از پای تپه ٔ خاکی جاریست و در مخرج آب تخت کوچکی ساخته و سنگی بر آن نصب کرده اند که گودی و عمقی دارد و مردم را عقیده این است که آن گودی جای سم اسب حضرت امیر المؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام میباشد و آب در آن گودی ریخته جهت کسب میامن و درک حوایج و استشفا می آشامند. خاقان مغفور فتحعلی شاه در سنه ٔ یکهزارو دویست و هفده که از تهران عزیمت ماوراءالنهر نمود، بر سر این چشمه منزل کرده امر فرمود در سمت غربی چشمه عمارتی عالی بنا کنند. این عمارت عبارت است از تالار و در جنبین آن اطاقهای متعدد بطرح و طرز خوش ساخته شده و آب چشمه از دو سمت عمارت جاری است و عمارت را از حیاط جدا میکند و راه عمارت فقط دو پل چوبی میباشد. در سمت جنوبی حیاط مسجدی بنا کرده اند و در جنبین محراب مسجد تاریخ بنا و تعمیر بر روی دو سنگ رسم شده است. عرض و طول مسجد دو طاق میباشد. در حیاط دیگر که در سمت مشرق و محاذی و مقابل عمارت بالا سمت تالاری بلند و سردری عالی ساخته شده که از یک طرف منظر آن باغ و دریاچه است و از جهت دیگر بصحرا و مجرای خروج آب چشمه نظر دارد و تاریخ بنای عمارت بنظم و نثر در دو سنگ منقور و مرتسم شده و در دو سمت تالار نصب است، چنانکه عین عبارت آن در ذیل بیاید. در محاذی فوران آب حوضی بزرگ است پر از آب چشمه که باصفا و لطافت جاری است و قسمی ماهی با خالهای سیاه در این آبست که اهالی صید آنها را خوب نمیدانند و از این جهت دوام کرده خیلی بزرگ شده اند. اطراف حوض درختهای بید و صنوبر و چنار و غیره است که همه قوی و به هر جانب سایه افکن است. عمارت چشمه علی را مرحوم میرزا محمدخان سپهسالار اعظم به امر همایونی تعمیر کرده و در سفر خسروانی به زیارت مشهد مقدس و سرکشی به مملکت خراسان که درذیحجه سال هزار ودویست وهشتاد و سه هجری شروع شد، نگارنده نیز بشرف التزام رکاب مستسعد می بود و این جمله را برأی العین دید و چون چشمه علی مضرب خیام پادشاهی شد جهت مکانت و نیکویی آب و هوای آن، امر همایون شرف نفاذ یافت که در کنار چشمه تخت و عمارتی بنا کنندو تا اوان معاودت آن را به انجام رسانند. آب چشمه علی در سفر مزبور که مقارن اواخر بهار بود زیاده از بیست سنگ به نظر می آمد. شرح چشمه علی و ورود موکب اعلی بدین ساحت دلگشا در سفرنامه ٔ خراسان مسطور است و صورت وقفنامه ٔ عمارت چشمه علی و تاریخ بنا از قرار ذیل است. سپس مؤلف مزبور شرح وقفنامه را نگاشته آنگاه ماده ٔ تاریخی را که مرحوم میرزا صادق وقایعنگار متخلص به هما سروده است مینویسد که بیت آخر آن چنین است:
جست اتمام و رقم زد بهر تاریخش هما
این بنا قصر جنان و این چشمه آب سلسبیل.
و بعد ماده ٔ تاریخ بنای مسجد را نیز آورده است که بدین شعر ختم میشود:
غرض چون شد تمام از بهر تاریخش هما گفتا
ز امر قبله ٔ عالم بنا شد کعبه ٔ دیگر.
سپس مؤلف مرآت البلدان چنین مینویسد:
«اما تواریخ قدیمه که متعلق به چشمه علی دامغان است از قرار ذیل میباشد: دیودر مورخ مشهور گوید اسکندر بزرگ وقتی که به قومس رسید این ناحیه را چنان آباد ومعمور و پرنعمت و باعلوفه و آذوقه ٔ فراوان دید که قصد کرد چندی عساکر خود را که بی نهایت خسته و کسل بودند در آنجا آسایش و راحت دهد. پس از چند روز اقامت در قومس و رفع خستگی قشون به سمت هیرکانی (جرجان) حرکت کرد و اولین منزل او بعد از طی چهار فرسخ راه دامنه ٔ کوهی بود در دهنه ٔ دره که رودخانه ٔ معتبری موسوم به «استی بوئت » از آن جریان داشت و وضع جریانش به این طریق بود که چون از چشمه بیرون می آمد تقریباً تا ششصد ذرع بخط مستقیم روان بود و بعد به کوه کوچک سنگی که به تپه شبیه تربود برمیخورد و از آن جا تغییری درجریان آن حاصل می شد و چون از میان دره سنگی عبور میکرد و از دره خارج می شد به جلگه میرسید و صحرای هیکاتم پیل را مشروب می کرد (هیکاتم پیل اسمی است که یونانیها شهر قومس را بدین اسم مینامیده اند و معنی آن شهر صددروازه است). پولیب مورخ که در 206 ق.م. متولد شده و هشتاد و دو سال عمر کرده چنین می نویسد که آنتیوکوس سیم که یکی از سلاطین سلوسی بود وقتی که از عقب ارتبان (اردوان) اول پادشاه اشکانی بطرف مازندران میرفت چندی در هیکاتم پیل (قومس) توقف کرد و بعد در دامنه ٔ کوه لبوتا که اول منزل او بجانب مازندران بود رسید و کنار چشمه ٔ «استی بوئت » که از کوه لبو تا بیرون می آمد دومین منزل او شد و از آنجا به سیرنکس (ساری) رفت و شکست فاحشی به قشون اردوان وارد آورد». (از مرآت البلدان ج 4 ص 236، 237، 238 و 239).


سلوکیان

سلوکیان. [س ِ] (اِخ) ج ِ سلوکی. منسوب به سلوکوس. سلسله ای از مقدونیان که پس از اسکندر در ایران تشکیل شد (312- 50 ق.م.).مؤسس این سلسله سلوکوس اول است. سلوکیان که جانشین هخامنشیان گردیدند و تقریباً جمیع متصرفات آنان را در دست داشتند و بخش اعظم اصول تشکیلات خود را از ایشان اقتباس کردند، مجبور بودند که هدفی را برگزینند که اسلاف ایشان هرگز بدان دسترسی نیافتند و آن عبارت بود از وحدت پادشاهی با وجود تنوع ملل و تمدنهای مختلف آن، ولی سلوکیان هم بدین هدف نرسیدند همه ٔ اموری که بتدریج شاهنشاهی هخامنشی را تضعیف کرد، و عاقبت موجب انقراض اسف آور آن سلسله گردید، دامنگیر سلوکیان نیز شد. جنگهایی که آنان با سلسله های دیگر کردند نخست با مقدونیه و مصر سپس با پارتیان و رومیان، محاربات ایشان برای جلوگیری از تمایلات تجزیه طلبی بعضی ممالکی که در زمره ٔ متصرفاتشان بود، مساعیی که برای مطیع نگاه داشتن والیان خود بکار می بردند، توطئه های دربارو رقابتهای مدعیانی که غالباً منجر به قتل میگردید، شاهان این سلسله در قرن دوم ق.م. از بکار بردن طلا که راه فساد را بازمیکرد، خودداری نداشتند. آنان بسناتورهای رومی برای دخالت قشون روم ضد دشمنان خود رشوه میدادند. اما چون پیروزی بدست می آمد، رومیان دیگر ممالک آنان را ترک نمیکردند. و سلوکیان پس از دیری فهمیدند که خود آنان مشرق را تسلیم رومیان کرده اند. محقق است که بعضی شاهان ایشان، از جمله آنتیوخوس سوم برای ترمیم شاهنشاهی خود فعالیت بسیار و کوشش قابل توجه کردند، ولی از متوقف ساختن استیلای دو قوه ای که ازضعف ایشان استفاده میکردند عاجز بودند: قوه ٔ تدریجی و بطی ٔ ولی مستمر ایرانیان، و قوه ٔ روم که سابقاً در آغاز قرن دوم ضربتی علاج ناپذیر بشاهنشاهی سلوکی وارد آورده بود. اسامی شاهان این سلسله عبارت است از:
سلوکوس اول جلوس 312 ق.م.
آنتیوخوس اول جلوس 281 ق.م.
آنتیوخوس دوم جلوس 261 ق.م.
دمتریوس اول سوتر (منجی) جلوس 162 ق.م.
الکساندر باکدس جلوس 150 ق.م.
دمتریویس دوم - نیکاتور (فاتح) بار اول جلوس 145- 149 ق.م. بار دوم 139- 125 ق.م.
آنتیوخوس ششم دیونیوس اپیفانس - جلوس 142 ق.م.
آنتیوخوس هفتم سیدت جلوس 138 ق.م.
الکساندر زی نباس جلوس 128- 123 ق.م.آنیتوخوس هشتم، گری پس جلوس 125 -96 ق.م.
آنتیوخوس نهم، سیزنبکس جلوس 116- 95 ق.م.
سلوکوس ششم اپیفانس جلوس 96- 95 ق.م.
فیلیپوس جلوس 92- 83 ق.م.
آنتیوخوس دهم فیلادلفس جلوس 92 ق.م.
دمتریوس سوم فیلوپاتر جلوس 95- 88 ق.م.
آنتیوخوس یازدهم - دیونیسوس جلوس 89- 84 ق.م.
آنتیوخوس دوازدهم مقدس جلوس 94- 83 ق.م.
آنتیوخوس آسیایی جلوس 68- 64 ق.م.
آنتیوخوس سوم جلوس 223 ق.م. سلوکوس چهارم جلوس 174 ق.م.
آنتیوخوس پنجم جلوس 164 ق.م.
شاهنشاهی سلوکی که شامل جهان ایرانی، بابل قدیم، شهرهای فنیقیه و مدینه های آسیای صغیر بود، مانند: شاهنشاهی هخامنشیان - حکومتی مرکب به شمار میرفت. نخستین شاهان این سلسله مساعی عمده برای تحقق وحدت آن بکار بردند. آنان تصمیم گرفتند که از مجموع بخشهای شاهنشاهی عنصری ایجاد کنند که بدانان نزدیک باشد و نسبت به ایشان وفادار بماند و بنابراین یونانیان و مقدونیان را در بخشی وسیع از متصرفات خود متمرکز ساختند. سکنه ٔ جدید در حکم سیمان ساختمان شاهنشاهی و در عین حال، رابط بین حکومت و سکنه ٔ بومی بودند. آنان میبایست هم در قشون خدمت کنند و هم در ادارات و در شهرها و قصبه ها سکنی گزینند، به کارها اشتغال ورزند و زمین را زراعت کنند در سراسر قرن سوم قبل از میلاد جریانی لاینقطع، سکنه ٔ اروپای جنوب شرقی را بسوی سوریه، بابل، وایران سرازیر کرد، و عناصری که آسیای صغیر و حتی سوریه را ترک میگفتند بدانان افزوده شدند. برای استقرار آنان طرحی وسیع جهت شهرسازی تهیه و اجرا گردیده است. مستعمرات نظامی و غیرنظامی ایجاد شده شهرهای جدیدبنا گردید در دشت کرمانشاه، دینور - کنگاور مؤسسات یونانی بنا شد. هگمتانه (همدان) مجدداً تعمیر گردید، در بخش جنوبی تر، لائودیسه نهاوند امروزین ساخته شد، راگای (ری) قدیم بنام اروپوس خوانده شد، در پارت شهری بنام نسا - الکساندر پولیس بنا شد. سپس شهر صددروازه هکاتوم پیلس ساخته شد که بمناسبت آنکه دروازه های متعدد داشته، بدین نام موسوم گردیده بود. سلوکیان در سیاست خود اصول و مبانی داریوش را پذیرفتند. ملیت ها را ابقا کردند و در عین حال، آنها را در زمره ٔ شاهنشاهی وارد ساختند. اما عاقبت مجبور شدند که به سیاست کوروش و سلطنتی توأم با اغماض بازگردند.
هنر - در این عهد هنر هخامنشی دچار کسوف گردید، زیرا وی جز بر اثر حمایت شاه و دربار نمیتوانست پایدار بماند. اطلاع اندکی که ما از تجدید حیات آن داریم حاکی از رجعت قهقرایی قابل تأملی است آنچه که مورد توجه شاه و دربار سلوکی و توده ٔ تازه واردان به ایران بود جنبه ٔ ایرانی نداشت. هنرمندانی که از یونان یا از نواحی دیگر جهان یونانی می آمدند، میبایست مشتریان یونانی خود را کاملاً ارضا کنند. همچنین بود وضع ایرانیان یونانی شده، که عالیترین و ثروتمندترین طبقه ٔ جامعه ٔ ایرانی را تشکیل میدادند. این گروه تحت تأثیر فرهنگ یونانی سلیقه ٔ خود را با طرز زندگی یونانی منطبق میساختند. هنرمندان محلی نیز تحت نفوذ جریانات هنر غربی قرار گرفتند. بدین وجه هنر یونانی - ایرانی که یکی از نتایج فتح مقدونی بود بوجود آمد. بطور کلی هنر این عهد را میتوان به سه دسته تقسیم کرد:
1- هنر ایرانی به معنی اخص.
2- هنر یونانی - ایرانی.
3- هنر هلنی.
دسته ٔ اول بوسیله ٔ معماری معبد نورآباد معرفی میشود که تقلیدی است از معابد هخامنشی پاسارگاد نقش رستم وی با ابعاد محدودتر و بعض تغییرات طرح معبدی که در پایه ٔ صفه ٔ تخت جمشید بنا شده نیز ایرانی است. در حال حاضر جز بقایای سه بنائی که لااقل دو تای آنها معبد بوده اند، چیزی دیگر را بدسته ٔ دوم نمیتوان اسناد داد. در استخر خرابه های ساختمانی مهم که هویت آن معلوم نشده، کشف گردیده که تقلیدی است از سرستون کرنتی بدون تخته روی سرستون و این امر حاکی از رابطه ٔ ستون ایرانی با سرستون یونانی است. در معبد کنگاور، پرستشگاهی با طرح غربی ساخته شده و تصور میرود در حدود 200 ق.م. بنا شده باشد. در ساختمان اصلی، استعمال قطعات سنگی صفه ٔ تخت جمشید تقلید شده، اما ستونهای آنها دارای سرستون دری است. که بر فراز آنها تخته های کرنتی قرار گرفته است. بیشتر اطلاع ما مربوط به اشیای هنری از دسته ٔ سوم است که تعداد آنها فراوان است. معهذا نتوانسته اند تعیین کنند که این اشیا در خود کشور ساخته شده یا آنها را از خارج وارد کرده اند. در این ایام کشفیات سودمند موجب پیدایش 4 مجسمه کوچک مفرغی متعلق بمعبد نهاوند (لائودیسه) گردید که در همان محلی پیدا شده که استل (ستون) حاکی از فرمان آنتیوخوس سوم مربوط به سال 193 ق.م. یافته شده است. یک سر بسیار زیبای مجسمه ٔ مفرغی که بدبختانه خراب شده، و آنرا به آنتیوخوس چهارم نسبت میدهند، از معبد ایرانی شمی نزدیک مال امیر در جبال بختیاری بدست آمده باید تصور کرد که سلیقه ٔ عصر بسیار متمایل بکارهای هنری مفرغی بوده و همین سلیقه در زمان پارتیان تعقیب شد، و آن در حقیقت حکم احیای یک سنت عیلامی را داشته است، در دینور نزدیک کرمانشاه، قطعاتی از یک لگن سنگی که مجسمه های نیم تنه سیلنوسها و ساتیرها، یاران دیونیسوس مزین است کشف شده. (تاریخ گیرشمن ایران ترجمه ٔمحمد معین و از فرهنگ فارسی معین).


اردوان اول

اردوان اول. [اَ دَ ن ِ اَوْ وَ] (اِخ) پادشاه اشکانی و او اشک سوم است. وی پس از پدر خود تیرداد (متوفی به سال 214 ق.م.) بتخت نشست. در باب اسم او تردید هست، زیرا ژوستن نام اشک سوم را فری یاپَت نوشته، ولی در فهرست کتاب تروگ پومپه، اردوان ذکر شده. نویسندگان جدید مانند راولین سُن (ششمین دولت مشرق ص 54 (یوستی) نامهای ایرانی ص 412) و دیگران اشک سوم را اردوان می نامند، ولی گوت شمید عقیده دارد که نام شخصی او ارشک بوده و بدین جهت او را ارشک دوم دانسته. (تاریخ ایران ص 36). اردوان پس از اینکه بتخت نشست (214 ق. م.) خواست نام خود را با کارهای بزرگ بلند کند و از منازعه ٔ آن تیوخوس سوم پسر سلکوس کالی ّ نیکوس با آخِه لائوس و با یکی از وُلات او استفاده کرده بماد تاخت و راهی را که از گرگان بکوههای کردستان میرفت در تحت تسلط خویش درآورد. از کیفیات این جنگ خبری نیست و همینقدر معلوم است که اردوان همدان را گرفت (پولی بیوس کتاب 10 فصل 27بند13) ولی بهره مندی او نشان میدهد که قشونی نیرومند بمغرب ایران کشیده و سرداران ماهر داشته. بهرحال تصرف ماد، کلده و بین النهرین قدیم را در تحت تهدید گذاشت. در این احوال آن تیوخوس سوم (کبیر) لشکری نیرومند جمع کرده بطرف مشرق روانه شد تا تمامی ایالات سابق دولت سلوکی را برگرداند. ژوستن گوید (کتاب 41، بند5):که عده ٔ افراد قشون او یکصد هزار پیاده و بیست هزارسوار بود. او پس از اینکه از کوههای زاگرس گذشت، بطرف همدان رفت و چون شهر استحکاماتی نداشت و پارتیها هم آنرا محکم نکرده بودند، به آسانی این شهر را گرفت و چنانکه پولی بیوس گوید آنرا غارت کرد (همان کتاب و همان جا). در این اوان معبد اناهیتا در همدان نیز دچار خسارت و چپاول گردید و ذخایر آن معبد را بمقدار چهار هزار تالان تاراج کردند. آن تیوخوس پس از گرفتن همدان برخلاف انتظار اردوان بطرف مشرق ایران رفت ولی عبور از جاهای کم آب و بعد بی آب، لشکرکشی او را مشکل کرد. با وجود این او پافشرد، ولی پارتیها، چنانکه عادتشان بود، در مقابل قشون نیرومند عقب نشسته چاه های قنوات را کور کردند. پولی بیوس گوید (کتاب 10، فصل 28، بند5) که: حتی بعضی چاه هارا مسموم کردند. آن تیوخوس حرکت خود را سریعتر کرده از اینجاها گذشت و شهر صددروازه را تصرف کرد. او منتظر بود که شاه اشکانی پس از این بهره مندیها داخل مذاکره شود و سر اطاعت پیش آورد ولی اردوان برای چنین کاری حاضر نشد و لشکر خود را بطرف گرگان کشید با این نیت که لشکر آن تیوخوس را از تکیه گاهش دورتر کند و درصورت لزوم از مردمان سکائی کمک بطلبد. در این احوال آن تیوخوس پس از دادن قدری استراحت بلشکر خودش مجبورگردید بگرگان برود و زمانی که از کوههای شرقی البرزمیگذشت عبور لشکرش مشکل تر گردید، زیرا راه کوهستانی و رودهای زیادی که از کوه سرازیر میشد، حرکت لشکر را مشکل میکرد، بخصوص که سپاهیانش در موقع فرود آمدن دچار مقاومت پارتیها میشدند. با وجود این، آن تیوخوس با زحمات زیاد از کوهها گذشته وارد گرگان شد و بعضی شهرهای آن را گرفت. از این جا رشته ٔ اطلاعات ما میگسلد، زیرا پولی بیوس نمی گوید وقایع بعد چه بوده، همینقدر معلوم است که اردوان و پارتیها سر اطاعت فرود نمیاوردند و این جنگ مدتی بطول انجامید. بالاخره آن تیوخوس خسته شده با اردوان داخل مذاکره گردید. از نوشته های ژوستن معلوم است که اردوان در این جنگ لیاقت و مردانگی خود را نشان داده (کتاب 41 بند5). و نیز چنین بنظر می آید که آن تیوخوس در ازاء شناسائی استقلال پارت ازاردوان خواسته که در مطیع کردن باختر به او کمک کندولی این معنی روشن نیست زیرا عبارت ژوستن این است که اردوان بمصاحبت او (یعنی آن تیوخوس) پیوست و شاید مقصود او روابط دوستانه و آمیزش بعد از عقد صلح بوده.اما بستن عهد اتحاد هم با اردوان نباید بعید باشد زیرا ممکن است که چون آن تیوخوس از عهده ٔ اردوان برنیامده، خواسته است از نیروی او در جنگی که با باختریهاداشته استفاده کند و بعد از اینکه کار باختر را ساخت و آنرا از نو جزء دولت سلوکی گردانید، از دو طرف پارت را در فشار گذارند. کلیه این مسئله روشن نیست که اردوان در جنگ آن تیوخوس با اوتی دموس پادشاه باختر کمکی به او کرده یا نه. اگر اوضاع و احوال آن زمان مشرق ایران را در نظر آریم، ظن ّ قوی این است که کمکی نکرده یا کم کرده زیرا در نفع دولت جوان پارت نبود که آن تیوخوس قوی گردیده در پشت پارتیها ایالتی قوی داشته باشد. بهر حال پارتیها چه کمک کرده و چه نکرده باشند، آن تیوخوس در باختر هم چندان بهره مندی نداشت و بالاخره داخل مذاکره با پادشاه باختر گردید. از نوشته های پولی بیوس در این باب چنین برمی آید (کتاب 11، فصل 34، بند9): اوتی دِموس از آن تیوخوس خواست آذوقه بقشون او بدهد و در ازای این کمک تمامی فیل های خود را به او داد. آن تیوخوس به اوتی دموس اجازه داد که حکومت باختر را حفظ کند و عنوان پادشاهی او را شناخت. پس ازآن، آن تیوخوس دختر خود را به دمتریوس پسر اوتی دِموس داد و بین دو مملکت عقد اتحاد تعرضی و دفاعی بسته شد. این گذشت ها بپادشاه باختر از آن جهت شد، که او به آن تیوخوس پیشنهاد کرد یک باختر قوی در مقابل حمله ٔ مردمان شمالی تشکیل کند، زیرا این مردمان همواره فشار می آوردند و اگر بهره مندمیگشتند تمامی مملکت باختر در خطر میافتاد. این خبربرای تاریخ ایران هم اهمیت دارد. بین سیحون و جیحون مردمان سکائی و آریائی از دیرزمانی سکنی داشتند و از کتیبه های داریوش اول و نوشته های مورّخین اسکندر این مطلب روشن است، پس مردمان شمالی که بسرحدات باختر حمله میکردند مردمان آن طرف سیحون بوده اند و این اول دفعه ای است که در تاریخ بچنین واقعه ای برمیخوریم.
راست است، که در زمان کوروش بزرگ جنگی بین ایرانیها و ماساژت ها بگفته ٔ هرودوت (کتاب 1، بند210- 212) روی داد، ولی بعد از آن دیگر خبری نیست و دیگر اینکه در زمان کوروش بزرگ مردمانی از شمال بسرحدات ایران حمله نمیکردند بل کوروش، چنانکه هرودوت گوید، میخواست جهانگیریهای خود را به آن طرف رود سیحون ببرد، اما در این زمان، چنانکه صریحاً از نوشته های پولی بیوس برمی آید، مردمان آن طرف سیحون فشار می آوردند و آن تیوخوس میخواست، که باختر در مقابل آنها قوی باشد. آن تیوخوس در حوالی 206 ق.م. از مشرق ایران و باختر رفت و از این زمان اطلاعی، از اینکه اردوان چه کرد نداریم. سکوت نویسندگان قدیم در باب کارهای دیگر اردوان باید از اینجا باشد، که پارت پس از اینکه از طرف مغرب خیالش راحت شده، بفکر همسایه ٔ شرقی اش یعنی باختر افتاده، بخصوص که از این زمان تا چند سال دیگر باختر توسعه مییابد و قوی میگردد، وقایعی که دراین سرحدات پارت یا در روابط این دو دولت جوان روی داده، چون هر دو از آسیای صغیر و سوریه دور بوده اند، به نویسندگان عهد قدیم نرسیده و یا رسیده ولی از آنجا که همواره امور غربی توجه آنها را بیشتر جلب میکرده، اهمیتی به آن نداده اند، این بی اطلاعی ما منحصر به اواخر سلطنت اردوان نیست، در زمان جانشین او هم اطلاعات ما بر وقایع پارت خیلی محدود است. بهرحال اردوان در حوالی 196ق.م. درگذشت و سلطنت او از 214 تا 196 ق.م. بود. در باب آن تیوخوس سوم باید بخاطر آوریم که بعد از حرکت از باختر بهند رفته مناسبات دوستانه با یکی از اعقاب سان دراکت، که نامش یاکلا بود، ایجاد کرد. محل تلاقی دو پادشاه درکوفن که آنرا با کابل کنونی مطابقت میدهند، بوده. بعد آن تیوخوس از راه رُخج و سیستان و کرمان بکنار خلیج پارس برگشته (پولی بیوس، کتاب 10 بند34). یک سفر جنگی به گِرّا (القطیف کنونی) که در سر راه تجارت ادویه ٔ هند با مغرب بود، و نیز بجزیره ٔ تی لُس (بحرین کنونی) کرد و دارای هدایا و غنائم زیاد گردید. تی لُس در این زمان بجزیره ٔ تجار مروارید معروف بود. (پولی بیوس، کتاب 13 بند9). بعد او بکنار رود اِوْلِه اوس یعنی کرخه ٔ کنونی درآمده دراینجا شهری به اسم انطاکیه در جای اسکندریه که خراب کرده بودند، ساخت (این شهر را بعدها خاراکس نامیدند). (ایران باستان ج 3 ص 2209 و 2213، نیز ص 2081 و 2215 و 2612 و 2676) (یشتهاتألیف پورداود ج 1ص 170).


دامغان

دامغان. (اِخ) شهر دامغان در شمال خاوری سمنان و 70هزارگزی شمال باختر شاهرود، سر راه شوسه و راه آهن تهران به خراسان واقع و مختصات جغرافیائی آن بشرح زیر است:
طول 54 درجه و 20 دقیقه و 8 ثانیه. عرض 36 درجه و 9 دقیقه 48 ثانیه. ارتفاع 1130 گز و اختلاف ساعت آن با تهران 11 دقیقه و 5 ثانیه است.
مرکز شهرستان دامغان 20 متر از تهران پست تراست. طول شهر از شمال بجنوب 3هزار گز از خاور به باختر 2/7هزار گز و مساحت آن تقریباً هشت هزار گز مربع است.
از فلکه ٔ وسط شهر 3 خیابان منشعب میگردد خیابان شمال خاوری معروف به خیابان خراسان که بجاده ٔ شاهرود و خیابان باختری مشهور به منوچهری بجاده ٔتهران و خیابان جنوب خاوری به ایستگاه راه آهن منتهی میشود.
محله های: زرجوب، بالا محله، سرخندق در قسمت شمال خیابانهای خراسان و منوچهری واقع است و بازار سرپوشیده ٔ آن موازی خیابان منوچهری و در جنوب آن است. محله های امامزاده، خوریان، محله شاه و محله ٔ نو میان خیابان ایستگاه و منوچهری واقع شده اند. منظره ٔ داخلی شهر چندان جالب نیست دارای خانه های کاهگلی و بناهای یک طبقه است. دکاکین دامغان که تعداد آن به پانصد میرسد در طرفین خیابان منوچهری و فلکه و بازار است. آب شهر از نهر چشمه علی تأمین میگردد.
با وجود کثرت آب میبایستی اطراف خیابانها مشجر باشد ولی بواسطه ٔ سهل انگاری و شدت باد اشجار قابل ملاحظه ای بعمل نیامده است روشنائی شهر بوسیله دو مولد برق 24 کیلوواتی تأمین میگردد. سکنه ٔ شهر در حدود 10هزار نفر است. ایستگاه راه آهن در سه هزارگزی جنوب خاوری شهر واقعاست در این شهر یک دبیرستان و 6 دبستان و یک بیمارستان وجود دارد. ادارات دولتی شهرستان دامغان در این شهر برقرار است و دو کارخانه ٔ تصفیه پنبه دارد. آثارابنیه ٔ قدیمه ٔ شهر بشرح زیر است:
1- مسجد و مناره ٔ چهل ستون معروف به «تاری خانه » تاریخ بنای مسجد قرن سوم و تاریخ بنای مناره قرن پنجم هجری و بانی مناره بختیاربن محمد، بانی مقبره پدرش میرعلمدار است که در خلال سالهای 417-420 هَ. ق. بنا شده است.
2- مقبره ٔ چهل دختران که تاریخ بنای آن مطابق کتیبه 446 هَ. ق. است.
3- مقبره ٔ پیر علمدار پدر ابوحرب بختیار ممدوح منوچهری تاریخ بنای آن 417 هَ. ق. است و در نزدیکی این بنا مسجدی از زمان شاه خدابنده وجود دارد.
4- مناره و مسجد جامع. تاریخ بنای مناره 500 هَ. ق. است و مسجد بعد از آن بنا گردیده است.
5- خرابه های جنوب شهر - عقیده ٔ باستان شناسان بر این است که محل شهر صددروازه پایتخت اشکانیان است. در طی سالهای 1309 تا 1311 شمسی کاوشهای علمی بریاست دکتر اشمیت مستشرق معروف به نمایندگی موزه ٔ فیلادلفیا و بهزینه ٔ دانشگاه فیلادلفیا از تپه های مذکور بعمل آمده است و موفق بکشف گورستان پیش از تاریخ در نزدیکی تپه حصار شده اند. همچنین خرابه هائی از کاخ دوره ٔ ساسانیان بدست آورده اند.
6- امامزاده جعفر. بنای آن متعلق به عهد سلجوقی است و در حیاط امامزاده بنائی است که در کتیبه ٔ آن عبارات زیر خوانده میشود: «این بنا بر حسب امر شاهرخ بهادر ساخته شده است که خداوند سلطنت او را حمایت فرماید».
7- رباط شاه عباسی که فعلاً گروهان نگهبانی و ژاندارمری در آن ساکن هستند.
8- مولدخانه فتحعلی شاه قاجار که فعلاً در اختیار اداره دارائی است.
بخش حومه ٔ دامغان از سه دهستان بنام: حومه، رودبار ودامنکوه تشکیل شده است. دهستان رودبار در قسمت شمال و منطقه کوهستانی است. دهستان دامنکوه در قسمت خاوری و کنار راه شوسه و راه آهن واقع میباشد. دهستان حومه در اطراف شهر مخصوصاً قسمت جنوب و جنوب خاوری واقعشده است. هوای قسمت دهستان حومه و دامن کوه معتدل وآب اکثر قراء آن از آب معروف چشمه علی است محصول عمده ٔ دهستان غلات و پسته و پنبه و انگور میباشد. این دهستان از 31 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده است. جمعیت آن در حدود 11400 نفر و قراء مهم آن بشرح زیر است:
جزن، برم، ورکیان، وامرزان و عباس آباد. بنابراین جمع قراء بخش حومه 61 آبادی بزرگ و کوچک و جمع سکنه ٔ آن در حدود 27800 نفر است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
تکمیل شرحی را که در خصوص شهر دامغان نقل کردیم، مطالب ذیل را که بیشتر از لحاظ باستان شناسی درخور اعتناست مینگاریم:
قدیمترین مسجدی که تاکنون بخوبی مانده تاری خانه ٔ دامغان است. اگرچه کتیبه ای که تاریخ آنرا تعیین کند وجود ندارد اما از روی سبک بنا میتوان آنرا متعلق به قبل از سال 200 هَ. ق. دانست.ساختمان مسجد عبارتست از صحن مرکزی که دور آنرا دالانی احاطه نموده و دهلیزهایی دارد که در طرف قبله عمیقترند. طاقهای اطراف صحن از آجر ساخته شده. این آجرها بر خلاف معمول بحالت عمودی و دو رجه یکی فوق دیگری قرار داده شده است. طاقها قدری متمایل بر تیزی است ولی معهذا خیلی شبیه به طاقهای ساسانیست. پایه های این طاقها روی قطعه چوبی است که توی ستونهای نگاهدارنده ٔ طاق قرار داده شده است. این ستونها مدور و یک متر و نیم قطر هر یک از آنهاست و از آجرهای بزرگی که 34 سانتی متر مربع است ساخته شده، این آجرها بحالت عمودی روی یکدیگر قرار داده شده است. ساختمان ستونها کاملاً شبیه بستونهای قصر ساسانی است که دکتر اشمیت در تپه حصار نزدیک دامغان کشف نموده است. اهمیت تاری خانه نه تنها بواسطه ٔ آن است که بسبک عربی ساخته شده، بلکه برای آن است که بسیاری از اسلوب ساسانی را نیز در بر دارد. طاقهائی که بدون مجاورت دیوار روی ستونها ساخته شده بخاطر می آورد که ستون سازی از خصائص معماری قدیم ایرانست. در زمان ساسانیان ستون خیلی ضخیم گردیده و از سنگ نتراشیده و یا آجر و آهک ساخته میشده است این قسم ستون را در مساجد نیز میتوان دید.... (تاریخ صنایع ایران ص 134 و 135).
مرحوم اعتمادالسلطنه راجع به جامع دامغان گوید: دو مسجد بسیار قدیم در دامغان هست که بر هر یکی لفظ جامع صدق مینماید هر مسجدی دارای یک منارست یکی از این دو مسجد که خراب و معروف به تاری خانه است اهالی گویند بحکم حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام ساخته شده از این مسجد حالا چند ستون باقیست. مسجد دیگر که الاَّن آباد و دایرست گویند در زمان خلافت خلیفه مأمون ساخته شده ولی سند صحیحی برای ثبوت این ادعا بدست نیست. تاریخی هم ندارد که چیزی از آن مفهوم و مستفاد شود. مساجد کوچک قدیم هم در محلات دامغان بسیارست که در شمار جوامع نیست. (مرآت البلدان ج 4 ص 102).
مناره ٔ مسجد جامع دامغان تقریباً مربوط به 450 هجری است. (تاریخ صنایع ایران ص 158).
برج مقبره ٔ پیر علمدار در دامغان حاشیه ای در بالا دارد که ازآجر تزیین یافته. نظر باینکه آجرها بشکل مخصوصی برای آرایش این بنا ساخته شده است معلوم میشود که نقشه ٔبنا قبلاً تهیه شده بوده است. تاریخ آن 417 هَ. ق. (1026 م.) است. برج مقبره ٔ پیرعلمدار برای کتیبه ٔ قشنگ کوفی که در داخل برج ساخته شده و برنگ سرمه ای است مشهور میباشد. (تاریخ صنایع ایران ص 140).
تپه حصار نزدیک دامغان - دکتر اریک اشمیت رئیس هیأت اکتشافیه که از طرف موزه ٔ دانشگاه فیلادلفیا و موزه ٔ صنعتی پنسیلوانیا مأموریت داشت، در اطراف دامغان شروع بحفاری کرد و امیدوار بود که هکاتوم پیلوس یعنی شهر صددروازه پایتخت اشکانیان را کشف کند.
خرابه و آثار این شهر بدست نیامد، ولی هیأت مزبور موفق بکشف تمدن مهم ماقبل تاریخی در تپه ٔ بزرگی در سه هزارگزی دامغان گردید.
با دقت و توجه کاملی که لازمه ٔ بهترین اکتشافات علمی می باشد، این ناحیه را بچندین مربع که ضلع هریک صد متر بود قسمت کردند و هر یک از آن قسمتها را بمربعهای کوچکتر بضلع ده متر تقسیم نمودند و حتی در کتاب گزارش خود هر یک از این قسمتها را هم به ده مربع یک متری قسمت نموده اند تا مکان حقیقی اشیاء مکشوفه را بسهولت بنمایند. این عمل با صحیح ترین و دقیقترین آلات و ادوات انجام یافت و نیز عمق هر شی ٔ مکشوفه را با کمال دقت با سانتیمتر اندازه گرفتند. برای اینکه بتوان اکتشاف را بطبقات کل و جزء تقسیم کرد، اینگونه دقت لازم و واجب است.
حصار 1 الف - بقایای اطاقهائی که دیوار آن از کاه و گل ساخته شده در طبقات مختلفه کشف شده و سفال و ادوات گوناگون و جالب توجهی در مقابر بدست آمده است. کشف اسکلت این مردم بسیار مهم است و اطلاعاتی که از مطالعه ٔ اسکلت این قوم حاصل شده قرار است در آتیه منتشر گردد. در این محل هزاروششصدوسی وهفت قبر باز گردید، تمدن پائین ترین طبقه را بوسیله ٔ سفالهای دست ساز که با اشکال هندسی برنگ سیاه روی زمینه ٔ قرمز نقاشی شده مشخص میگردانند. سفال این طبقه معرف تکامل صنعت در زمان پیش میباشد سفال معمولی این طبقه عبارتست از کوزه های مدور که کعب آنها لبه دار میباشد. کوزه های بزرگ باشکال هندسی نیز بدست آمده است. وجود آسیای دستی علامت آن است که این مردم از زراعت و فلاحت بی بهره نبوده اند. مجسمه های گلی که بنظر میرسد بشکل حیوانات اهلی ساخته شده باشد بدست آمده ولی مطالعه ٔ دقیق علمی از روی استخوان حیوانات این مسئله را روشن تر خواهد نمود. مردم این محل با مس آشنایی داشته اند. ولی گویا این فلز برای آنها کمیاب بوده است.
حصار 1 ب - رنگ سفال این طبقه بعوض قرمز، قهوه ای روشن یا کرم میباشد. اشکال حیوانات مانند بز کوهی، پرندگان و انسان بعرضهای مختلف بدست می آید. سفال سازان این عصر استعمال چرخ را آموخته بودند. یکی از نمونه های این زمان کاسه ٔ ظریفی است و دارای پایه ای که کعب آن مدور میباشد.
حصار 1ج - این طبقه یکی از برجسته ترین دوره ٔ تمدن اولیه را نشان میدهد. نقشه ٔ مخصوص و مشخص این دوره شکل بز کوهی است. اشکال هندسی نیز وجود دارد و اینها هر دو بمنتهی درجه ٔ ترقی خود رسیده اند. مقید شدن شکل حیوانات و پرندگان را میتوان از طبقات 1 ب و ج و نیز در قسمت اول طبقه ٔ 2 تعقیب نمود. این مطالعه جالب توجه است زیرا این اشکال بتدریج شکل اولیه ٔ خود را از دست داده بشکل اشکال هندسی درمی آیند، اسلوب پردازی بیشتر در نتیجه ٔ فکر و خیال نقاش بوده است نه بواسطه ٔ ترقی و مرور زمان، زیرا مراحل مختلفه ٔ تکامل آن تمام در یک طبقه بدست آمده است. مهرهای تکمه ای شکل بسیارست. مهرها را از مواد مختلف ساخته و جهت زینت بکار میبرده اند. مقدمات لعاب دادن سفال در این زمان فراهم شده است. ظروف و آلات مسی که در ادوار مختلف حصار 1 پیدا شده خالص نبوده یعنی همانطوری که در طبیعت بدست آمده بکار برده شده و نمیتوان آنها را در ردیف مفرغ قرار داد. سنجاق مسی با سر مدور، خنجر، دست بند و قطعات کوچک که شاید در سر تیر میگذاشته اند کشف گردیده است. درفش استخوانی، هاون سنگی و سنگ جهت صیقل زدن و تیز کردن پیدا شده است. عجب آنکه در این طبقه سلاح و ادوات سنگی زیادی پیدا نشده است. آخر دوره ٔ حصار 1 ج مصادف میشود با مهاجرت مردمی که شاید از جلگه ٔ ترکمان بطرف شمال میرفته اند. این تمدن جدید توسط سفال ساده ٔ خاکستری رنگ که شامل رنگهای خاکستری روشن و تاریک و حتی سیاه میشود، مشخص میگردد. شرح آن را در دوره ٔ بعد ذکر خواهیم نمود.
حصار 2 الف - این طبقه دوره ٔ تحولی را نشان میدهد. ظروف خاکستری و سیاه پیدا میشود و نیز اشیائی مانند ظروف طبقه ٔ 2 ج در مقابر بدست آمده است. روی این ظروف سنگ شده یک ردیف اشکال غزال بلندگردن نقاشی شده است. این تصاویر بتدریج صورت اولیه ٔ خود را از دست داده بشکل اشکال هندسی منظم درمی آید که ابداً شباهتی به حیوان اصلی ندارد از جمله خصائص ظروف خاکستری این دوره پایه ٔ آنها میباشد.
حصار 2 پ - در این طبقه بساختن ظروف خاکستری ادامه داده اند، ولی سفال رنگ شده بدست نمیآید و اگر پیدا شود دارای نقاشی خیلی ساده است. سفال مهاجمینی که در این دوره آمده اند جای سفال بومی را گرفته است چون فلز زیاد شده و ادوات مسی بتدریج زیاد میگردد. ازخصائص این طبقه سنجاقهائیست که سر آنها پیچ دارد. ساختن گرز مسی در این دوره ظاهر میگردد و در ادوار دیگر نیز ادامه مییابد.
حصار 3 الف - این طبقه دوره ٔ برزخی بین طبقات 2 و3 است زیرا حدود آن کاملاً روشن نمیباشد و چون سفال هر دو طبقه در آن پیدا شده طبقه ٔ جداگانه نامیده شده است.
حصار 3 ب - این طبقه با اشکال قشنگ و ظریف و خاکستری و سیاه رنگ مشخص میشود فنجانهای رنگی ساده با زمینه ٔ گندم گون، زرد یا نارنجی وآلات زینت با طرحهای ساده ظاهر میگردد. میل و سلیقه ٔایرانیان برای زینت در این طبقه مشهود و هویداست. ظروف صیقلی شده ٔ خاکستری نیز در این طبقه پیدا میشود. آلات و ادوات مسی در این زمان رو بفزونی است ولی هنوزمس همان فلز طبیعی است و با چیز دیگری مخلوط نیست. عصائی در ایندوره دیده میشود و علامت آن است که مردم این عصر دارای عقاید مذهبی بوده و آنرا در مراسم معموله ٔ آنزمان بکار میبرده اند. در این طبقه برای اولین بار سر تیرهائی که از سنگ ساخته شده دیده میشود. چنانکه ذکر شد در طبقات قبل فقط قطعات مسی کوچک پیدا میشد و مطمئن نیستیم که آنها را برای سرتیر استعمال میکرده اند. اما در اینکه اینها سرتیرهای سنگی هستند شکی نیست و تعجب در اینست در عصری که فلز معمول بوده اشیاء عصر حجر صیقلی شده برای اولین دفعه بدست می آید.
در این طبقه هیئت اکتشافیه واقعه ٔ اسف انگیزی را که هزاران سال قبل بوقوع پیوسته کشف نمودند. یعنی بنائی پیدا شد که طعمه ٔ حریقی واقع گشته و ساکنین آن نیزتلف شده بودند. از آثار آن چنین بر می آید که این ساختمان مورد حمله مهاجمین قرار میگیرد و آنها پس از آنکه از تصرف آن مأیوس می گردند نیمسوز بداخل آن پرتاب نموده آتش می زنند. استخوان مدافعین در پای پلکانی که به پشت بام میرفته پیدا شده است. اگرچه این حریق بمرگ ساکنین آن خاتمه یافته ولی خود بنا را از غارت مهاجمین محفوظ و اشیاً و ادوات نفیسی در اطاقهای آن باقی مانده و بدست ما رسیده است. هزاران اشیاء کوچک که برای زینت بکار میرفته در اینجا پیدا شده است. مهره و تسبیح عقیق در این طبقه پیدا شده که در طبقات قبل دیده نشده است. زینت آلات، طلا و نیز فنجان از این فلز قیمتی بدست آمده است. خنجری که دارای دسته ٔ نقره می باشد و علامت نخی در آن دیده میشود بدست آمده است.برای بستن دسته ٔ خنجر پارچه نیز استعمال میشده است.اثر پارچه پس از سوختن در روی دسته دیده میشود. مدافعینی که در آتش جان داده اند خنجر همراه داشته و خدنگ های سنگی زیاد در میان آنان پیدا شده است. از روی مدارک و اشیائی که بدست آمده است کلیه ٔ واقعه اسفناک و حمله ٔ مهاجمین را میتوان تشریح نمود. موضوع جالب توجه دیگر آنستکه در یکی از اطاقهای این عمارت توده های گندم نیم سوخته پیدا شده است و این نشان می دهد که در قسمت فلاحت این مردم ترقیاتی کرده بوده اند. از آب و هوای این ناحیه میتوان حدس زد که آبیاری در بین این مردم معمول بوده است.
دو مهره ٔ استوانه ای شکل نیز در این طبقه پیدا شده است که یکی از آنها دارای نقش گاو نر و دیگری نشان عرابه می باشد. اشیاء زیادی از این قبیل در نقاط مختلفه پیدا شده است که دال بر تجارت و تبادل اجناس و افکار در بین این مردم است.
حصار 3 ج - دراین طبقه سنگ مرمر سفید برای اولین بار ظاهر می گرددو مجسمه های زیادی از حیوانات اهلی از نقره، مرمر یاگل ساخته شده است. مجسمه ٔ انسان بشکل زنی که دامن گشادی پوشیده از مس، مرمر و گل پیدا میشود و بنظر می آید که این قبیل مجسمه در مذهب آنان انتشار زیادی داشته و مورد عبادت بوده است. اشیاء نظیر آن در نقاط مختلفه ٔ دیگر نیز پیدا شده است.
عصائی که درمراسم مذهبی بکار میرفته و نماینده ٔ فامیل بوده پیدا شده و زنی را نشان میدهد که بچه ای را بلند نموده وتقدیم مردی مینماید. عصای دیگر زارعی که گاوی را به گاوآهن بسته نشان میدهد. این علامت فلاحت و زراعت است و شاید برای برکت دادن و تقدیر آنهائی که بدین شغل شریف همت گماشته اند استعمال میشده است. این اشیاء بطور کلی نشان میدهد که مذهب مقام شامخی در زندگانی این مردم داشته است. مقبره ای نیز کشف شده که مقدار زیادی اشیاء مذهبی در آنجا بدست آمده و دکتر اشمیت آنرامقبره ٔ یکی از رؤسای مذهبی میداند.
مقبره ٔ مهم و جالب توجه دیگری پیدا شده است که متعلق بدختر کوچکی میباشد و از قرار معلوم از فامیل یکی از نجبا بوده است، زیرا جواهرات و آلات زینت بسیار با او دفن شده است. از یک طرف اشیائی است که این دختر در زمان کودکی داشته و استعمال میکرده واز طرف دیگر ظروف بزرگ و اسبابهائیست که ممکن بوده در بزرگی استفاده کند، از این قضیه نتیجه گرفته اند که این مردم بزندگانی پس از مرگ معتقد و انتظار داشته اند که او در عالم دیگر بحد بلوغ برسد.
مهره و تسبیح کهربا برای اولین دفعه در این طبقه دیده میشود و نشان میدهد که روابط تجارتی با مناطق دوردست زیاد شده است. مهرهائی که برای مدال بکار میرفته پیدا شده و تصویر حیوانات روی آنها نقش گردیده است. مس در این زمان زیاد گردیده و ظروف بزرگ از آن ساخته شده است. فنجانهای سربی دیده میشود و ظروف نقره فراوان گردیده.
تاجی از نقره که با تصاویر حیوانات منقوش میباشد روی سر اسکلتی پیدا شده و حلقه های طلا و نقره روی نیزه های این زمان دیده میشود ولی سرتیر سنگی از بین نرفته و متداول بوده است. چنگال و ملاقه (ملعقه) که برای طباخی بکار میرفته و چنگالهای بزرگی بطول یکمتر که شاید در جنگ استعمال میشده بدست آمده است. روی هم رفته مردم این عصر از حیث تمدن و زندگانی پیش بوده اند. در فلزکاری مهارت زیادی داشته و از زراعت و فلاحت بی بهره نبوده اند، حیوانات اهلی نگاه میداشتند و در مذهب بالنسبه ترقی کرده بوده اند.
دکتر اشمیت تاریخ طبقه 3 ج را در حدود دوهزار تا سه هزار سال قبل از میلاد میداند تاریخ زمانی که طبقه ٔ 1 تمام شده و نژاد جدیدی باین منطقه آمده و سفال خاکستری رنگ با خود آورده اند در حدود سه هزاروپانصد سال قبل از میلاد میباشد. پس معلوم میشود که قسمتهای طبقه ٔ 1 پیش از این تاریخ و طبقات 2 و 3 بعد از آن بوده است. اگرچه تاریخی که بتمدن و کشفیات ماقبل تاریخ داده میشودفرض و تقریبی است و غالب حدس زده شده است، ولی به تدریج حقایق و مدارک بسیاری جمع گردیده است که ما را امیدوار و قادر میسازد که در آتیه تاریخ صحیح و دقیقی بتمدن اولیه و طبقات اکتشافی بدهیم. (نقل از تاریخ صنایع ایران تألیف دکتر ج گریستی ویلسن ترجمه ٔ عبداﷲ فریار صص 29- 35).

حل جدول

صددروازه

نام قدیم دامغان

پایتخت دولت اشکانیان


پایتخت دولت اشکانیان

صددروازه


پایتخت اشکانیان

صددروازه


نام قدیم دامغان

صددروازه

معادل ابجد

صددروازه

317

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری