معنی صالحان

لغت نامه دهخدا

صالحان

صالحان. [ل ِ] (اِ) ج ِ فارسی صالح: یکی از جمله ٔ صالحان به خواب دید پادشاهی را در بهشت و پارسائی را در دوزخ. (گلستان).

صالحان. [ل ِ] (اِخ) نام محلتی است به اصفهان. (منتهی الارب).

صالحان. [ل ِ] (اِخ) دهی از دهستان توابع کجوربخش مرکزی شهرستان نوشهر، 6000گزی جنوب خاوری کجور.کوهستانی، سردسیر، سکنه 810 تن. آب آن از چشمه و رودخانه ٔ محلی، محصول غلات و ارزن. شغل اهالی زراعت و گله داری. عده ای از سکنه زمستان در طهران به کار خبازی و حمامی مشغولند. آثار ابنیه ٔ قدیمه و معصوم زاده ای دارد. راه مالرو. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).

صالحان. [ل ِ] (اِخ) دهی از دهستان بویراحمد سرحدی بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان، 12هزارگزی باختری سی سخت، 13هزارگزی باختر اتومبیل رو سی سخت به شیراز. کوهستانی، سردسیر، مالاریائی، سکنه 120 تن. آب آن از رود کبک کیان، محصول غلات، برنج، پشم، لبنیات، شغل اهالی زراعت و حشم داری، صنایع دستی زنان قالی، جوال، جاجیم بافی. راه مالرو. ساکنین از طایفه ٔ بویراحمد پائین می باشند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).


صالحان کوه کیلو...

صالحان کوه کیلویه. [ل ِ ن ِ لو ی َ] (اِخ) (رودخانه ٔ...) در فارسنامه ٔ ناصری گوید: آب آن شیرین و گوارا. آب چشمه ٔ بابکان و چشمه ٔ سفیددار و چشمه ٔ کچینه در قریه ٔ پراشکفت ناحیه ٔ بویراحمد به هم پیوسته رودخانه ٔ صالحان شده در قریه ٔ درّاهان ناحیه ٔ بویراحمد به آب چشمه ٔ سرچنار و رودخانه ٔ تل خسروی پیوندد. (فارسنامه ٔ ناصری).

حل جدول

فرهنگ عمید

صلحا

صالحان،

معادل ابجد

صالحان

180

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری