معنی صاد

لغت نامه دهخدا

صاد

صاد. (اِخ) کوهی است در نجد. (معجم البلدان).

صاد. [صادد] (ع ص) نعت فاعلی از صَدّ. رادع. مانع. بازگرداننده. عائق.

صاد. (ع اِ) حرفی است از حروف هجاء. رجوع به «ص » شود. || بمعنی صید است که بیماریی باشد (شتران را). || روی و مس یا نوعی از آن. (منتهی الارب). || دیگ رویین و سنگین. (دستورالاخوان) (مهذب الاسماء). || رگی است میان دو چشم شتر واو از آن رگ به بیماری صید مبتلا میگردد. (منتهی الارب). || پنج تار است در عود متحد با هم: صاد و زیر و لسان و مثلث و بم. || خروس آنگاه که در خاک غلطد و ماده طلبد. (مهذب الاسماء). || (ص) بعیرٌ صاد؛ شتر صادزده. (منتهی الارب).


برم صاد

برم صاد. [ب َ] (اِخ) دهی است از دهستان لاورکبکان بخش خورموج شهرستان بوشهر. سکنه ٔ آن 305 تن. آب آن از چاه ومحصول آن غلات است. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 7).

فرهنگ فارسی آزاد

ص-صاد-ارض صاد

ص-صاد-اَرضِ صاد، منظور اصفهان است،


ص (صاد)

ص (صاد)، چهاردهمین حرف از حروف هجائیّه (الفباء) که بحساب جُمَّل (ابجد) برابر 90 می باشد،


صاد اصفهانی

صادِ اصفهانی، به «ص اصفهانی» و «صدرالعلمای اصفهانی» مراجعه شود،

فرهنگ عمید

صاد

نام حرف «ص»،
سی‌وهشتمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۸۸ آیه، داوود،

حل جدول

فرهنگ فارسی هوشیار

صاد

‎ نخچیر (شکار کرده شده)، دیگ مسی یا برنجی، از بیماری های شتر، یکی از سیمناد های نپی (سوره های قرآن)، از وات های تازی

معادل ابجد

صاد

95

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری