معنی شیرین عبادی

حل جدول

شیرین عبادی

برنده نوبل صلح در سال 2003 میلادی


شیرین عبادی (ایران)

برنده نوبل صلح در سال 2003 میلادی

لغت نامه دهخدا

عبادی

عبادی. [ع ِ] (ص نسبی) نسبت است به قاضی ابوعاصم محمدبن احمدبن محمدبن عبداﷲبن عبادی الهروی. (از اللباب). و رجوع به عبادی ابوعاصم محمدبن احمد و امیر ابومنصور مظفر عبادی شود.

عبادی. [ع َب ْ با] (اِخ) سلیمان بن ابوصالح مولای حصین بن عبدالرحمان تجیبی عبادی است. (از اللباب).

عبادی. [ع ُب ْ با] (ص نسبی) نسبت است به عبادبن ضبیعهبن عبداﷲ محمدالعبادی. رجوع به عبادی عبداﷲبن محمد العبادی شود. صوری گوید عبادی به تشدید باء است و ابونصربن ماکولا گوید عبادی را به تخفیف نمی شناسم. (از اللباب ج 2 ص 11).

عبادی. [ع ِ] (ص نسبی) نسبت است به عباد که بطنی از تجیب و نزیل مصرند. (از اللباب ج 2 ص 111).

عبادی. [ع ُ] (ص نسبی) نسبت است به عبادبن صامت. (از اللباب ج 2 ص 110). رجوع به ابواسحاق ابراهیم بن حرث بن مصعب بن ولیدبن عبادهبن صامت عبادی بغدادی شود.

عبادی. [ع َب ْ با] (اِخ) امیر ابومنصور مظفربن ابی الحسین عبادی فرزند ابوالحسن اردشیر. یکی از واعظان مشهور و دارای بلاغت کلام و فصاحت بیان بود و احادیث بسیار از نصراﷲبن خشنامی و ابوعبدﷲ اسماعیل بن عبدالفاخر فارسی استماع کرد. ابوسعید سمعانی گوید: وی در دین خود موثق نبود، و رساله ای به خط او در مباح بودن شراب دیدم. وی به سال 540 و اندی درگذشت. (از اللباب).

عبادی. [ع َب ْ با] (اِخ) محمدبن احمدبن محمدبن محمدبن عبداﷲبن عبادی الهروی ملقب به قاضی ابوعاصم وی از پیشوایان و مفتیان صاحب نظر بود فقه را در هرات نزد قاضی ابومنصور و در نیشابور نزد قاضی ابوعمر بسطامی آموخت و کتابهایی در فقه تألیف کرد از جمله مبسوط و هادی است و حدیث نیز روایت میکرد. وی به سال 375 هَ. ق. متولد شد وبه سال 458 هَ. ق. درگذشت. (از اللباب ج 2 ص 109).

عبادی. [ع ُ] (ص نسبی) نسبت است به عبادبن ضبیعهبن قیس بن ثعلبهبن عکابهبن صعب بن علی بن بکر. رجوع به عبداﷲبن محمد العبادی شود. (از اللباب ج 2 ص 110).

عبادی. [ع ُ] (اِخ) ابراهیم بن حرث بن مصعب بن ولیدبن عبادهبن صامت العبادی، مکنی به ابواسحاق بغدادی. یکی از روات حدیث بود که از علی بن مدینی روایت کندو از وی ابوبکربن ابوداود روایت دارد. او احمدبن حنبل را درک کرد و از اهل مجلس او بود. (از اللباب).

عبادی. [ع َب ْ با] (اِخ) ابوالحسن اردشیربن ابوالمنصور العبادی ملقب به امیر. یکی از وعاظ بنام و دارای ملاحت سخن و حسن سیرت بود و قبول عامه داشت. از ابوعبداﷲ محمدبن حسن هربند شانی روایت کند و ابوبکر عتیق بن علی غازی از او روایت دارد. وی در حدود سال 490 هَ. ق. درگذشت. (از اللباب ج 2 ص 110). و رجوع به ریحانه الادب شود.


عمار عبادی

عمار عبادی. [ع َم ْ ما رِ ع َب ْ با] (اِخ) وی از داعیان بنی عباس درعهد هشام بن عبدالملک بود. و چون کار این داعیان بالاگرفت، اسدبن عبداﷲ قسری والی خراسان، چند تن از ایشان از جمله عمار عبادی را بگرفت و دست و پای ببرید. (از تاریخ گزیده ٔ حمداﷲ مستوفی چ امیرکبیر ص 285).


علی عبادی

علی عبادی. [ع َ ی ِ ع َب ْ با] (اِخ) ابن محمدبن احمدبن محمدبن عبداﷲبن عباد عبادی هروی شافعی. مکنی به ابوالحسن. فقیه متوفی در سال 495 هَ. ق. او راست: کتاب الرقم فی الفقه الهروی. (از معجم المؤلفین از ایضاح المکنون بغدادی ج 2 ص 299 و هدیه العارفین بغدادی ج 1 ص 694).


حسن عبادی

حسن عبادی. [ح َ س َ ن ِ ع ِ] (اِخ) او راست: الانوارالسنیه الماحیه لظلام المنکرین علی الحضرهالمهدیه (مهدی سودانی درگذشته ٔ 1302 هَ. ق.). چ سودان در سال 1302 هَ. ق. (معجم المطبوعات).

معادل ابجد

شیرین عبادی

657

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری