معنی شیرماک

لغت نامه دهخدا

شیرماک

شیرماک. (اِ مرکب) آغوز. (یادداشت مؤلف). فله.


آغز

آغز. [غ ُ] (اِ) شیرماک. رجوع به آغوز شود.


آغوز

آغوز. [غو / غُزْ] (اِ) آغُز. شیرِ ماده ٔ نوزائیده. ماک. شیرماک. پَله. پَلّه. فَله. فَلّه. فُرش. فُرشه. زِهَک. گورماست. لبا. کنف.
- مثل آغوز، ماستی ستبر.


خرشه

خرشه. [خ َ ش َ / ش ِ] (اِ) بنابر نظر مرحوم دهخدا نام گیاهی است که در شیر زنند تا زود جغرات شود: فله، شیر پخته بود که خرشه درزنند و به دَلَمه نهند. (نسخه ای از فرهنگ اسدی). فله، ماستی بود که بساعتی کنند از خرشه چون درآمیزند. (نسخه ای از فرهنگ اسدی). || آغوز. شیرماک. (یادداشت بخط مؤلف).

فارسی به انگلیسی

حل جدول

انگلیسی به فارسی

foremilk

شیرماک

گویش مازندرانی

آغزه

آغوز شیرماک

فرهنگ فارسی هوشیار

آغز

(اسم) شیرماک آغوز

فرهنگ عمید

آغوز

شیر غلیظ و زردرنگ چهارپایان اهلی که پس از زایمان آن‌ها تا سه روز دوشیده می‌شود، شیرماک، فله، شمه، فرشه، زهک،

معادل ابجد

شیرماک

571

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری