معنی شیربیشه

حل جدول

شیربیشه

ارسلان

فرهنگ فارسی هوشیار

ابوحارث

شیربیشه


قسقس

شیربیشه


هرثم

(اسم) شیربیشه.


هرثمه

‎ شیر بیشه، زیر بینی (اسم) شیربیشه.


زائف

‎ شیربیشه، همرس ناسره (همرس درم) زوزن نبهره


اشرس

‎ بدخوی، دلاور، شیربیشه، سختی (صفت) بد خو تندخو، دلیر دلاور.


قسقاس

‎ شتابنده شتاب رو، رهبررهنما، سختی، گرسنگی، سختی سرما، ریسمان، تیغ کند، شب تار، شیربیشه


عروه

‎ دسته ی کوزه، دسته ی دول، زرفین (حلقه)، دستاویز، شیربیشه، همیشه سبز، درخت انبوه، ستور نژاده -9 مادگی در پوشش


سبر

‎ ریش آزمای، آزمودن زخم، ژرفاسنجی ‎ شیربیشه، نهاد بن، رنگ رخسار بارشک مرغکی از تیره ی مرغبارانیان ‎ ننگ، دشمنی، خوبی، مانندگی، ریخت، زیبایی

لغت نامه دهخدا

طثیار

طثیار. [طَ] (ع اِ) شیربیشه. || پشه. (منتهی الارب) (آنندراج).


ضمرز

ضمرز. [ض َ رَ] (ع اِ) شیربیشه. || زمین سخت درشت. (منتهی الارب).


دوس»

دوس». [دَ س َ] (ع اِ) شیربیشه. (منتهی الارب). شیر که اسد باشد. (آنندراج).


خبوس

خبوس. [خ َ] (ع اِ) شیربیشه. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). اسد. || (ص) ستمکار. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ظالم. ظلم کننده.


عبوس

عبوس. [ع َ] (ع ص) بسیار ترش روی. (اقرب الموارد). || شیربیشه. || روز بد که از آن روی ترش شود. (اقرب الموارد) (منتهی الارب).

معادل ابجد

شیربیشه

827

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری