معنی شیخ اشراق

لغت نامه دهخدا

شیخ اشراق

شیخ اشراق. [ش َ خ ِ اِ] (اِخ) رجوع به ابوالفتوح شهاب الدین (شیخ) و روضات الجنات ص 338 و کلام شبلی ص 5 و مزدیسنا و... ص 505 شود.


اشراق

اشراق. [اِ] (اِخ) (شیخ ِ...) شیخ شهاب الدین یحیی بن حبش یا حسین یا عبداﷲبن امیرک مکنی به ابوالفتح. در سهرورد متولد شد.وی را شیخ اشراق و شیخ اشراقی و شیخ نوری و شیخ مقتول و شهاب مقتول و قتیل اﷲ و حکیم مقتول نیز میگفتند.اشراق در اصول فقه و اقسام حکمت و فلسفه بیهمتا بودو در فقه و حدیث و علوم ادبی و برخی از علوم غریبه چون سیمیا و غیره نیز مهارت داشت. در جدل و مناظره بر هر کس فائق بود و نوادر بسیار از وی حکایت شده است. حکمت و اصول فقه را در مراغه از مجدالدین جیلی استاد فخر رازی فراگرفت و دیگر علوم را نیز از استادان دیگر بیاموخت. اهمیت وی بدین سبب است که حکمت اشراق را بار دیگر زنده کرد و در این باره تألیفات گرانبهائی از خود بیادگار گذاشت و همچنان که فارابی حکمت مشائی را که ارسطو و پیروان وی بدان معتقد بودند، تجدید کرد و اساس آنرا استوار داشت، شیخ اشراق نیز حکمت اشراق را که روش حکمای یونان (بجز ارسطو و اتباعش) و یا ایرانیان بود، برگزید و قواعد ازیادرفته ٔ آنرا بر اساسی متین بنا نهاد. او بجای بحث و استدلال و برهان و جدل که در حکمت مشائی متداول است، ذوق و کشف و شهود و اشراقات انوار عقلی را که اساس حکمت اشراق است، تجدید کرد، اما در عین حال در حکمت مشائی نیز دست داشت و درباره ٔ همه ٔ رشته های فلسفه و حکمت آثاری به وی منسوب است که عبارتند از: آواز پر جبرئیل. اعتقادالحکماء. الواح العمادیه. البارقات الالهیه. البروج.بستان القلوب. البصره. التلویحات در منطق و حکمت و یا خود نام این کتاب تلویحات لوحیه و عرشیه است. النقیحات در اصول فقه. حکمهالاشراق که با شرح قطب الدین شیرازی سابقاً در تهران در مطبعه ٔ سنگی چاپ شده بود و اخیراً مسیو کربن فرانسوی آنرا با حواشی و تعلیقاتی چاپ کرده است. دعوات الکواکب. رمزالوحی. شرح اشارات. صفیر سیمرغ. صندوق العمل. طوارق الانوار. العشق. الغربهالغریبه، این رساله نیز در آخر حکمت اشراق به اهتمام مسیو کربن طبع شده است. اللمحات یا اللمحه لوامع الانوار. مبداء و معاد فارسی. المطارحات در منطق و حکمت. المعارج. المعراج. النغمات السماویه. النفحات فی الاصول الکلیه در تصوف. هیاکل النور در فلسفه که با بعضی حواشی بضمیمه ٔ کتاب عجایب النصوص فی تهذیب الفصوص واصول المنطق محمدبن سید شریف جرجانی در یک جلد در قاهره چاپ شده است. یزدان شناخت که با تصحیح حاج سید نصراﷲ تقوی در تهران در مطبعه ٔ سنگی بطبع رسیده است.
شیخ اشراق در شاعری نیز ماهر بود و به هر دو زبان فارسی و عربی شعر میسرود، از آن جمله قصیده های قافیه درباره ٔ نفس به روش قصیده ٔ عینیه ٔ ابن سینا گفته است که این بیت از قصیده ٔ مزبور است:
خلعت هیاکلها بجرعاء الحمی
و صبت لمغناها القدیم تشوقا.
و هم از اوست:
و انی فی الظلام رأیت ضوءً
کأن اللیل زین بالنهار
و کیف اکون للدنیا طمیعاً
و فوق الفرقدین رأیت داری
اء أرضی بالاقامه فی فلاه
و اربعهالعناصر فی جواری.
و این رباعی از آثار پارسی اوست:
هان تا سررشته ٔ خرد گم نکنی
خود را ز برای نیک و بد گم نکنی
رهرو توئی و راه توئی منزل تو
هش دار که راه خودبخود گم نکنی.
شیخ اشراق پس از چندی به حلب رفت و بر تمامی عالمان آن سرزمین برتری یافت و مورد احترام ملک ظاهر گردید که از طرف پدر خود صلاح الدین ایوبی سلطان شامات بحکومت حلب و نواحی آن منصوب بود. و در بارگاه سلطان مزبور مکانتی بسزا داشت و بهمین سبب محسود علمای آن دیار شد و او را به سؤعقیده و بی دیانتی متهم داشتند، لیکن تهمتهای ناروای آن گروه بداندیش در ملک ظاهر کارگر نیفتاد و روزبروز بر مکانت و عزت شیخ می افزود تا بدخواهان شیخ به خود صلاح الدین متوسل گردیدند و خواستار قتل شیخ شدند و چون تفتین و بدگوئی آنان در صلاح الدین مؤثر افتاد و ملک ظاهر را به قتل شیخ برگماشت، ملک ظاهر ناچار در کیفیت قتل شیخ با خود وی گفتگو کرد و او را بی خورد و خوراک گذاشت تا درسال 581 یا 585 یا 587 هَ. ق. در سی وشش سالگی و یا در حدود چهل سالگی و بقول برخی در حدود 88سالگی در حلب زندگانی را بدرود گفت. برخی هم نوشته اند که ملک ظاهر دستور داد وی را در زندان خفه کنند. و رجوع به غزالی نامه ص 94، 95، 96 و ابوالفتوح (شهاب الدین یحیی بن...) شود.

اشراق. [اِ] (ع مص) درخشیدن و روشن شدن. (غیاث) (آنندراج). روشن شدن. (تاج المصادر) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 13). درخشیدن و روشن کردن. (فرهنگ نظام). تابان شدن. تابش. طلوع. اشراق شمس، برآمدن آفتاب. روشن و تابان گردیدن آفتاب. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و برخی گفته اند: شروق شمس، برآمدن آن و اشراق شمس، تابان گردیدن و پرتو افکندن آن است. (از اقرب الموارد):
زمهریر ار پر کند آفاق را
چه غم آن خورشید بااشراق را.
مولوی.
|| اشراق زمین، روشن شدن بسبب تابش آفتاب و پرتو افکندن آن. (از اقرب الموارد). || اشراق مرد؛ در طلوع آفتاب درآمدن وی. (از منتهی الارب). درآمدن مرد در طلوع آفتاب. (از اقرب الموارد). || اشراق نخل، غوره برآوردن آن. (منتهی الارب). و در اقرب الموارد چنین است: اشرق النخل، ازهی. و ذیل ازهی النخل آرد: ازهی النخل، طال. || اشراق رخسار مرد؛ نیک درخشیدن و روشن شدن آن. (از اقرب الموارد). || اشراق ثوب، نیک رنگ دادن جامه را. (منتهی الارب). اشرق الثوب فی الصبغ؛ بالغ فی صبغه. || اشراق عدو؛ اندوهگین و غصه ناک کردن دشمن را. (منتهی الارب). و منه تقول: اشرقت ُ فلاناً بریقه، اذا لم تسوّغ له ما یأتی من قول او فعل. (اقرب الموارد). || حکمت اشراق، یعنی حکمتی که بنیان آن اشراقی است که عبارت از کشف است یا منظور حکمت شرقیانی است که از مردم ایران بودند و این هم بمعنی نخست بازمیگردد زیرا حکمت ایرانیان هم کشفی و ذوقی است. از این رو آنرا نیز به اشراقی نسبت داده اند که عبارت از ظهور انوار عقلی و لمعان و فیضان آنها بر نفوس کامل هنگام تجرد آنها از مواد حسی است و ایرانیان و همچنین یونانیان قدیم بجز ارسطو و پیروان وی در حکمت، بر ذوق و کشف تکیه میکردند. لیکن ارسطو و پیروان او تنها به بحث و برهان توجه داشتند ومنظور از حکمت اشراق، حکمت کشف است و هم رواست که از آن حکمت شرقیان یعنی ایرانیان اراده کنیم. (از حکمت اشراق ص 298). و رجوع به صفحات دیگر همان کتاب شود.

فرهنگ فارسی آزاد

شیخ اشراق

شَیْخ اِشْراق، به «سُهْرَوَردِی» مراجعه شود،


اشراق

اِشْراق، نام مکتب فلسفی افلاطونی و نو افلاطونی در تأکید و تشریح اینکه برخلاف مکتب مَشّاءِ اَرَسْطو، درک حقائق معنویه و الهیّه بوسیله کشف و شهود و ذوق و اِشراق و الهام بیش از حجّت و برهان و علم و استدلال مُیَسَّر است. مُرَوِّج بل مُؤسِسّ این مکتب در اسلام و ایران شهاب الدین سهروردی معروف به شیخ اشراق است که در قرن ششم هجری میزیست،

نام های ایرانی

اشراق

پسرانه، تابش، درخشش، فلسفه ای که منشأ ان فلسفه افلاطون و حکمت نو افلاطونی است، مروج این حکمت دراسلام و ایران شیخ شهاب الدین سهره وردی است

فرهنگ معین

اشراق

(مص ل.) تابان گشتن، روشن شدن، (مص م.) روشن کردن، (اِمص.) تابش، نام فلسفه ای که براساس حکمت افلاطونی و نوافلاطونی و حکمت رایج در ایران بنا شده و راه رسیدن به حقایق را کشف و شهود می داند که مروج آن شیخ شهاب الدین سه [خوانش: (اِ) [ع.]]

فرهنگ عمید

اشراق

روشن شدن،
درخشیدن، تابان گشتن،
برآمدن آفتاب، روشن و تابان شدن آفتاب،
[مجاز] الهام گرفتن،
(فلسفه) وصول به حقایق از طریق کشف و شهود. δ بانی و مروج آن در ایران و اسلام شیخ شهاب‌الدین سهروردی است که از فلسفۀ افلاطون، حکمت نوافلاطونی، و حکمت رایج در ایران استفاده کرده است،

مترادف و متضاد زبان فارسی

اشراق

مکاشفه، تابش، تابیدن

فرهنگ فارسی هوشیار

اشراق

روشن شدن ودرخشیدن

معادل ابجد

شیخ اشراق

1512

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری