معنی شیان

شیان
معادل ابجد

شیان در معادل ابجد

شیان
  • 361
حل جدول

شیان در حل جدول

  • درختی از تیره سوسنی‌ها
  • نوعی درخت
فرهنگ معین

شیان در فرهنگ معین

  • (اِ.) جزاء، پاداش.
لغت نامه دهخدا

شیان در لغت نامه دهخدا

  • شیان. (اِ) خون سیاوشان. (منتهی الارب). نام دارویی که آنرا خون سیاوشان و بعربی دم الاخوین خوانند. (از برهان) (از ناظم الاطباء). دم الاخوین. (بحر الجواهر). صمغ سقطری. خون سیاوشان، و عامه ٔاندلس نام شیان را به حی العالم کبیر دهند. دم التنین. دم الثعبان. ایدع. (یادداشت مؤلف). درختی است از تیره ٔ سوسنی ها که مخصوص نواحی زنگبار و بمبئی و دیگر نواحی گرم هندوستان و هندوچین است. از این درخت صمغ قرمزرنگ به دست می آورند که دارای اثر قابض و مقوی است و جهت تهیه ٔ خمیردندانهای طبی و مشمع طبی و رنگ کردن ورنی ها بکار میرود. توضیح بیشتر ...
  • شیان. [شیا / ش َ] (اِ) جزا و پاداش ومکافات نیکی و بدی هر دو باشد. (برهان) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا) (آنندراج). جزا و مکافات. (فرهنگ اسدی) (اوبهی) (از جهانگیری) (صحاح الفرس):
    بر او تازه شد کینه ٔ سالیان
    بکردند از هرچه کرد او شیان.
    ابوشکور بلخی.
    بر او تازه شد کینه ٔ مردمان
    بکردندش از هرچه کرد او شیان.
    فردوسی.
    شاها هر آنکه اینجا تخم امل بکاشت
    آنجا ز کردگار بیابد همی شیان.
    عنصری.
    - شیان دادن، مکافات و پاداش دادن:
    ترا گر شیانی ندادم نگارا
    شیان من اکنون بگیر این شیانی. توضیح بیشتر ...
  • شیان. [ش َی ْ یا] (ع ص) مرد دوربین و دورنگاه. (منتهی الارب). رجوع به شیّئان شود. توضیح بیشتر ...
  • شیان. (اِخ) ایل کرد از طوایف پشتکوه. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 69). توضیح بیشتر ...
  • شیان. (اِخ) تیره ای از کلهر. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 61).

  • شیان. (اِخ) از قرای بلوک شمیران در مشرق دره ٔ دارآباد. (یادداشت مؤلف). توضیح بیشتر ...
  • شیان. (اِخ) از قرای بخاراست. (از معجم البلدان). قریه ای است در چهارفرسخی بخارا. (انساب سمعانی). توضیح بیشتر ...
  • شیان. (اِخ) نام رستاقی است به بُست که عمروبن لیث پس از بهلاکت رسیدن پدر بدانجا رفت. (از معجم البلدان). توضیح بیشتر ...
  • شیان. (اِخ) دهی از دهستان ژاوه رود بخش حومه ٔ شهرستان سنندج است و مسکن قبیله ٔ کلهر و شیانی. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5) (از جغرافیای غرب ایران ص 157). توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

شیان در فرهنگ عمید

  • درختی که در هند، حبشه، و زنگبار می‌روید و از آن صمغی سرخ‌رنگ می‌گیرند که خون سیاوشان نامیده می‌شود،. توضیح بیشتر ...
  • جزا، مکافات، پاداش: بر او تازه شد کینهٴ سالیان / بکردندش از هرچه کرد او شیان (ابوشکور: شاعران بی‌دیوان: ۱۰۴)،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی

شیان در فارسی به انگلیسی

  • Recompense, Reprisal, Retaliation, Tit For Tat
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید